_ نکنه .نکنه میخوای بگی، همسرت . همسرت ..
ورود به سایت ازدواج موقت هلو .آره؟؟ .خودشه؟؟ مات و مبهوت از حرفی که هلوموقت زده بود بهش نگاه کردم. باورم نمیشد بتونه حدس بزنه. اصال چطور این حدسو زد؟؟ چرا به ورود به سایت همسریابی موقت هلو گمان برد؟؟ زبونم بند اومده بود ونمیتونستم حرفی بزنم. هلوموقت با چشای ریز شده بهم نگاه میکرد هنوز رنگ پریده به نظر میرسید . لب باز کرد و گفت: _ نگو که خودشه.ا گنگی سر تکان دادم وزمزمه کردم: _ چطور .چطور .متوجه شدی؟؟ حالت سایت ازدواج هلو منو به دلهره انداخته بود. هنوز تو همون حال بود وعکس العملی نشون نمیداد. فنجان قهوه رو مقابل دهانم گرفتم و جرعه جرعه، خیره به سام نوشیدم. با اینکه هوای کافیشاپ گرم و دلچسب بود ولی لرز عجیبی تو تنم نشسته بود . دقایق به سختی می گذشت دیگه تحمل این جو برام سخت شده بود .خواستم سایت ازدواج هلو تنها بذارم و برم.. صندلی رو عقب کشیدم تا بتونم بلند شم که صدای کشیده شدن پایه صندلی به زمین باعث شد، نگاهشو باال بیاره و بگه: _ کجا؟؟ تو جام میخ شدم و گفتم: _ بهتره تنهات بذارم.
_ نه بشین به تبعیت از او نشستم که ادامه داد:
_ من یه چیزو نمیفهمم یعنی اصال تو ذهنم نمی تونم حالجیش کنم با اینکه گفتنش برای هردومون سخته ولی میشه کامل توضیح بدی؟؟
ورود به سایت همسریابی موقت هلو که زن داشت
آخه آخه ورود به سایت همسریابی موقت هلو که زن داشت پس چطور تو تو شدی زنش؟؟
اصال بچه ای که داری چرا باید هم قد و قواره ی پویا باشه؟؟ سلما من واقعا گیج شدم.. ا گنگی سر تکان دادم وزمزمه کردم: _ چطور .چطور .متوجه شدی؟؟ چشاش با حیرت گرد شده و با ناراحتی ضربه ای به پیشانیش زد و سرش را در دستانش گرفت. کالفه و پریشان به نظر میرسید حقم داشت .دختری که دلباخته اش شده بود در گذشته همسر بهترین دوستش بود .بهش حق میدم که شوکه شده باشه .استرس بهم منتقل شده بود و تند تند مشغول هم زدن فنجان قهوه ام شدم. حالت ورود به سایت هلو منو به دلهره انداخته بود. هنوز تو همون حال بود وعکس العملی نشون نمیداد. فنجان قهوه رو مقابل دهانم گرفتم و جرعه جرعه، خیره به سام نوشیدم. با اینکه هوای کافیشاپ گرم و دلچسب بود ولی لرز عجیبی تو تنم نشسته بود
دقایق به سختی می گذشت دیگه تحمل این جو برام سخت شده بود .خواستم ورود به سایت هلو تنها بذارم و برم. صندلی رو عقب کشیدم تا بتونم بلند شم که صدای کشیده شدن پایه صندلی به زمین باعث شد، نگاهشو باال بیاره و بگه: _ کجا؟؟ تو جام میخ شدم و گفتم: _ بهتره تنهات بذارم. _ نه بشین به تبعیت از او نشستم که ادامه داد:
_ من یه چیزو نمیفهمم یعنی اصال تو ذهنم نمی تونم حالجیش کنم با اینکه گفتنش برای هردومون سخته ولی میشه کامل توضیح بدی؟؟ آخه آخه ورود به سایت همسریابی موقت هلو که زن داشت پس چطور تو تو شدی زنش؟؟
اصال بچه ای که داری چرا باید هم قد و قواره ی پویا باشه؟؟ سلما من واقعا گیج شدم..آه عمیقی کشیدم و گفتم: _ من من فقط یک سال زن ورود به سایت همسریابی موقت هلو بودم اونم به اصرار افسون. نگاهش متعجب تر و کنجکاوتر شد که ادامه دادم: اوایل ورود به پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو قصد پذیرفتن منو نداشت ولی به مرور مجبور شد .یا شاید خودش کوتاه اومد و خواست مادرم از موضوع بی خبر بود .زمانی که عمل شد و مرخص شد، فهمیدم باردارم .اونم دوقلو یه پسر، یه دختر .نمیخواستم هردو بچمو بدم دست افسون سنگ دل .از دکترم خواهش و التماس کردم یه کاری کنه و یکی از بچه ها رو بر ای من نگه داره قبول نکرد تا اینکه زمان وضع حملم رسید بهم گفت یکی از بچه ها مرده، اون یکی هم به ورود به پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو و افسون سپرده شده .
ورود به سایت ازدواج موقت هلو و افسون دکترم
کارم شده بود، اشک و آه، بعد از رفتن ورود به سایت ازدواج موقت هلو و افسون دکترم اومد باالی سرم با یه هلوموقت گفت الکی گفته بچه مرده تا بتونه به من برسونتش ..با گرفتن این خونه از ورود به سایت ازدواج موقت هلو .زندگی سه نفره ما هم آغاز شد .با هزار بدبختی تونستم برای ورود به پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو شناسنامه بگیرم به اسم ورود به پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو یوسفی فامیل پدرشو گذاشتم دلم خون بود از دوری پسرم،
ولی وجود دخترم آرومم میکرد روز جداییمون با تو روبه رو شدم وقتی گفتی چه اخالق بدی داری و شوهرت خیلی زود طالقت میده، حرصی شدم و گفتم اون همین امروز اینو عملی کرد .دیگه چیزی بین من و ورود به سایت ازدواج موقت هلو وجود نداره .ولی عشق و عالقه من نسبت بهش کم نشده .اینارو میگم تا خوب درک