
گروه همسریابی واتساپ شیراز لیوان را برداشت و الجرعه سر کشید گروه همسریابی واتساپ تهران پرسید: بازم میخوری؟ بریزم برات؟ نه ممنون خیلی سنگین شدم فکر کنم االنه که باز خوابم بگیره گروه همسریابی واتساپ اصفهان خندید: گروه همسریابی واتساپ اهواز بخوابی خودت میدونی میخوایم بریم تالار ببینیم البته اگه حالت خوب باشه گروه همسریابی واتساپ همدان فکری کرد و چیزی نگفت
گروه همسریابی واتساپ تهران لیوان آب پرتقالش را سر کشید
گروه همسریابی واتساپ تهران لیوان آب پرتقالش را سر کشید: اگه میتونی و مشکلی نداری که پاشو حاضر شو تمام امروز رو خونه بودی یه تابی بخوریم بیرون بد نیست گروه همسریابی واتساپ قم از جایش برخاست و گفت: باشه بد فکری نیست فقط میدونی کجا بریم و کدوم تالارها رو ببینیم؟ بله عزیزم شیش تا تالاری که توی اصفهان حرف اول رو میزنه انتخاب کردم که بریم ببینیم و بعد به تفاهم برسیم که کدوم قشنگتره خوبه سپس به اتاق خواب رفت و مانتو سفید و شلوار و شال سرمه ایش را پوشید و از اتاق بیرون آمد
به محض دیدن تیپ گروه همسریابی واتساپ اهواز ذوقی کرد
گروه همسریابی واتساپ به محض دیدن تیپ گروه همسریابی واتساپ اهواز ذوقی کرد و گفت: ممنون که لباسای ستمون رو پوشیدی منم االن میپوشم میام بیرون سپس به اتاق خواب رفت و کمی بعد از اتاق خارج شد و گفت: بریم؟ حاضری؟ اوهوم از خانه خارج و سوار ماشین شدند و به راه افتادند هر شش تاالر را خوب برانداز کردند و از هرکدام شماره گرفتند تا سر فرصت یکی را انتخاب کنند از آخرین تاالر که بیرون آمدند ساعت ده شب شده بود که گروه همسریابی واتساپ تهران گفت: شام بیرون بخوریم و بریم خونه؟ باشه چی میخوری؟ دلم چلو گوشت میخواد داری ترسناک میشی ماهی کوچولوها! داری میشی ماهی گوشت خوار صبح کوبیده, ظهر دل, الانم که میگی چلو گوشت گروه همسریابی واتساپ همدان خندید: موافقم
گروه همسریابی واتساپ شیراز خمیازه ای کشید
گروه همسریابی واتساپ به طرف رستورانی حرکت کرد گروه همسریابی واتساپ شیراز خمیازه ای کشید و گفت: باورم نمیشه, خوابم میاد گروه همسریابی واتساپ با مهربانی گفت: خب خسته شدی, حق داری چه میدونم فقط میدونم تا وقتی بابا پیشم بود, انقدر پر خواب نبودم بهت که گفتم, خسته ای عزیزم نیاز به خواب بی دغدغه داری, همین امیدوارم از آدمای خوش خواب و تنبل و خوابالو اصال خوشم نمیاد درست میشه عزیزم فکرشو نکن به رستوران رسیدند و گروه همسریابی واتساپ اصفهان ماشین را پارک کرد, هر دو از ماشین پیاده و وارد رستوران شدند پس از اینکه نشستند گارسون آمد و سفارش آنها را گرفت گروه همسریابی واتساپ گفت: خب خانوم نظرت درباره تاالرا چی بود؟ نظر خودت چی بود؟ تو اول بگو نه! جر نزن گروه چت همسریابی واتساپ اول پرسیدم خب باغ بهشت رو که دوست نداشتم, چون باغ داره ممکنه توی مراسم ما بارون بیاد, اونوقت لباس همه کثیف میشه, بچه ها ر و هم که دیگه نمیشه آورد توی سالن