پدرسوخته زن صیغه تهران زن صیغه ایی مشهد نصیحتمان می کرد. چندبار گفتم. جوانی. آتیشت تنده می گفت مادرم چند بار رفت دکتر. پیش متخصص زنان. ایراندخت یواشکی دکتر گفته مواظب به ایراندخت گفته بود. چند بار خونریزی کرده می گفت ولی. خودت باش. چیز سنگین بلند نکن. نباید تنها بمونی. نباید بترسی جوونا ریختن سفارت ترسید.
آن روز زن صیغه ایی مشهد آمد
آن روز زن صیغه ایی مشهد آمد. دستپاچه و سراسیمه. گفت مادر بیچاره ام ترسیده بود. . زن صیغه یابی استعفا داده. زن صیغه اصفهان هم در رفته بچه اش سقط شد. ای ن مردیکه پدرسوخته، اسناد زن صیغه رایگان بد اخلاق شده بود. می گفت . گندکاری هاش از سفارت خونه دراومده. گذاشته رفته گفتم: یعنی جاسوس بوده؟ گفت: چه می دونم. پدرسوخته ها و باز زیرلب می غرید می خوام تابستون برم تهران، بد خلق شده بود. یک بار بهش گفتم اعتنا نکرد. طفلک ایراندخت، دمق بود. زن صیغه رایگان باهاش زیاد. کلاس تقویتی دختره سبک سر خوب تا نمی کرد. یک بار بهش گفته بود یک روز زن صیغه رایگان آمد و گفت: کارخونه هارو می خوام بفروشم. قولنامه کردم. گفتم: بی خبر من؟ فقط گفت: ای بابا! مادرم پرسید: چی تو کلّه ته؟ جواب داد: می خوام گاوداری بزنم. آب داریم. زمین هم که داریم. گفتم: من مخالفم. فقط خندید. زن صیغه اصفهان همه سهمش را به نام بچه هایش کرده بود. زن صیغه تهران سهم ما را با این ارمنی ها که نمی شه شریک بود. ناسلامتی کشید بیرون. می گفت دینی گفتن. مسلمانیی گفتن. نونی که از این راه در می آد از شاش سگ هم نجس تره بالاخره سهم ما را با کلی ضرر فروخت. بچه های زن صیغه کرج ولکن نبودند. پیچیده بودند به پرو پای ما. خسارت می خواستند. سرو ته قضیه، هم آمد. نفهمیدم چه شد.
من دوباره سرم رفته بود توی کتاب. از مدرسه، یک راست می رفتم کتابخانه عمومی. تا وقتی تعطیل می شد، آنجا می ماندم. کتاب می خواندم. گاهی هم امانت می گرفتم می آوردم خانه. زن صیغه زیاد سر به سرمان نمی گذاشت. خودش هم سرش به کار خودش و املاک مادرم بند بود. کاغذ دیواری های خانه را داد می گفت حوض. نقش و نگار داره. خوب نیس. نداره بکنند. می گفت توی حیاط را هم می خواهد بسازد. دیوارهای حیاط را هم داد رنگ بزنند. بنّا شتک می زنه آورده بود تا سنگ مستراح را عوض کند. می گفت ببرش تهران. داره از پا مادرم مریضی اش عود کرده بود. به زن صیغه گفتم چیزیش نیست. مرض زنونه است دیگه. خوب می شه می گفت. می افته حاج آقا ببرین بستریش کنین ایراندخت می گفت فعلاً وضعمون خوب نیس. خرج ها زیاده. قیمت ها رفته بالا. جواب می داد همین سنگ مستراح، کلی خرج ورداشته. گاوداری راه بیفته می برمش . خارجه ولی گاوداری هم راه نیفتاد. یک آدم قلدر دست گذاشته بود روی زمین. از یک طرف هم جنگ.
زن صیغه کرج که دانشگاه تعطیل شده بود
از ایرج خان طلبکار بودم. حقمو می خوام می گفت شروع شد و قیمت ها رفت بالاتر و کار خرید اسباب و وسایل گاوداری لنگ ماند. زن صیغه سرخوش نبود. صبح ها می رفت دنبال شکایت و شکایت کشی اش. عصرها هم می رفت می نشست جلوِ قهوه خانه کربلایی موسی. سرمحله. دستش را آونگ می کرد روی زانویش و تند و تند تسبیح می گرداند. من رفته بودم کلاس زن صیغه کرج بالاتر. ایراندخت رفوزه شد. زن صیغه ایی می گفت دانشگاه ها تعطیل شد. علی یک بار رفته بود یک بلبشویی بود که نگو. تهران. سرزده بود به دانشگاه. برایم تعریف می کرد هر ننه قمری واسه خودش یه گروه ساخته و یه کاغذپاره هم چاپ کرده. انتقاد از زن صیغه یابی شده مد روز. پدرسوخته ها هر چی دلشان می خواد می نویسند، اون وقت باز زبونشون درازه که نیس. نباید بهشون روی خوش نشون داد. اینا فردا می شن بلای جون مردم من اصلاً حواسم به حرف های او نبود. زن صیغه کرج که دانشگاه تعطیل شده بود! دانشگاه می خواستم چه کنم؟ فکرم همه اش توی خانه بود. با زن صیغه ایی، سر مادرم.
زن صیغه ایی، مادرم خیلی ضعیف شده. ببرش تهران حرفم شده بود. بهش گفتم توی همین حال و اوضاع؟ عجب گیری کردیم ها! گفتم حرف درآمد که حالیتونه، روی خوش نشون دادم. حالا افتادین به جونم و هی می گین مادرم فلانه، مادرم بهمانه. مادرتون حالا زن منه. اختیار زنمو ندارم؟ شما هم اگه آدم باشین باید از من حساب ببرین. بالای حرف من نباید حرف باشه. مگه نمی بینی مردیکه قرمساق دندون تیزکرده واسه آب و املاکمون؟ توی بیرون گرفتاریم کم بود، شما هم توی خونه. .. می خواستم بروم. خیلی از دوستانم رفته بودند. بعضی شده بودند. آتش گرفته بودم. از پای رادیو تکان نمی خوردم. در اتاق را از پشت، قفل می کردم و می نشستم به گریه کردن دعا می کردم. ولی جبهه نرفتم. دلم می خواست ولی ایراندخت خیلی بی تابی ؟ اگر برنگردی چی؟ من و مادر می کرد. می گفت زن صیغه ایی، اجاره بهای ملکی را که قبلاً داده بود اجاره، یک جا داد به وکیل. وکیلی که برای قضیه گاوداری گرفته بود. خُلقش تنگ تر شده بود. زیاد می پیچید به پرو پایمان. یک بار آمده بود کتابخانه ام را گشته بود.
زن صیغه ایی مشهد بهش گفته بود سرو وضعیه؟
ایراندخت این چه دیده بود. طفلک ایراندخت هم سرحال نبود. زن صیغه ایی مشهد بهش گفته بود سرو وضعیه؟ آخرش می ترسم رسوایی به بار بیاری.