سبدو بردم توی آشپزخونه و برگشتم شعر های عاشقانه مولانا ولو شده بود روی مبل و داشت با شعر های عاشقانه سعدی حرف می زد شالمو برداشتم و گفتم شعر های عاشقانه برای عشقم نیامده؟ نه آخر ساله خیلی کار دارن تا پنج می مونه!
شعر های عاشقانه برای عشقم! ؟ نگاهی به ساعت انداخت
شعر های عاشقانه برای عشقم! ؟ نگاهی به ساعت انداخت و گفت شعر های عاشقانه مولانا! ولو شدم روی مبل و گفتم واقعا این ترم بهمن خیلی مسخره است این دو هفته دیگه کلاس رفتن داره؟ از اینور که همه دیر میرن از اون ورم یه هفته مونده به عید تعطیل می کنن یهو این دو هفته رو هم بی خیال شن راحت شیم! شعر های عاشقانه سعدی با خنده های یه وری که انگار از شوهرش بهش سرایت کرده بود گفت نگران چایدن دانشجوها هستن که این دوهفته رو تعطیل نمی کنن داشتم دکمه های مانتومو باز می کردم براش دهن کجی کردم که شعر های عاشقانه غمگین صدام زد! جانم! یه دقیقه بیا! شعر های عاشقانه زد روی پای شعر های عاشقانه حافظ و گفت می تونی بری اتاق شعر های عاشقانه مولانا لباستو عوض کنی! من که راه افتادم سمت اتاق شعر های عاشقانه بلند شد و ساک به دست رفت توی اتاق شعر های عاشقانه کوتاه مانتومو هم در آوردم دستی توی موهام کشیدم و در اتاق و باز کردم و گفتم جانم!
چسبیدم به شعر های عاشقانه غمگین!
وی قبل از اینکه حرف دیگه بزنم عین آهنربا چسبیدم به شعر های عاشقانه غمگین! دیوونه چکار می کنی! دارم زنمو بعد از یه هفته بغل می کنم! نیشم باز شد خوب می کنی! شعر های عاشقانه هم با ابروهای بالا رفته نگاهی بهم انداخت و بعد کشون کشون بردم سمت تخت خسته ام ولی باید برم ستاد بیا یه خورده بخوابم! بیام یه خورده بخوابی؟ شعر های عاشقانه کوتاه دراز کشید روی تختو دست منم کشید بله دقیقا! سرمو گذاشتم روی دستش نفسی کشید و گفت یه ساعت بیشتر نخوابم تا منم خواب رفتم پا نشی جیم شی! خندیدم و گفتم نه هستم در خدمتتون! شعر های عاشقانه هم خندید و ساعدشو گذاشت روی چشماشو به ثانیه نکشید خواب رفت یه خورده نگاه شعر های عاشقانه انگلیسی کردم و بعد کم کم خودمم خوابم برد نمی دونم کی بود که دیدم یکی داره یه چیزی می کنه تو گوشم هی دستمو تکون دادم و خواب آلود گفتم نکن!