
دیدی چطوری از کاراش تعریف میکرد؟آخرشم که گفت سرشون شلوغه و عکسای ما رو هر وقت آماده شد خبرمون میکنه همسريابي اغاز نو با نظرت موافقم بنظرم خانم شمس از همشون بهتر بود منکه خیلی ازش خوشم اومد معلوم بود سرش شلوغه ولی حتی یکبارم از خودشو کارش تعریف نکرد تازه عکس آتلیه ای ما رو هم گفت یک هفته دیگه آماده میشه خیلیم خوش برخورد بود همسريابي در لندن اتفاقا داشتم به همین فکر میکردم کارهاشم که خیلی شیک و تر تمیز بود درسته میخوای زنگ بزن و رزرو کن سه چهار تا آتلیه دیگه ام هستا! نمیخوای اونا رو هم بریم ببینیم؟ نه! وقتی بنظرم آتلیه خانم شمس همه چیز تموم بود, چرا بریم جای دیگه؟
اینه بریم بگردیم همسريابي اغاز نو حرفی ندارما
البته اگه تو نظرت ! اینه بریم بگردیم همسريابي اغاز نو حرفی ندارما همسريابي نگاهی به ساعت کرد و گفت: واو ساعت یازده شده دیگه اصلا به جای دیگه ایم نمیرسیم ایناییم که تا الان باز بودن و رفتیم دیدیم شانسمون گفته اما مشکلی نیست اگه تو بخوای بقیه آتلیه ها رو میذاریم واسه فردا منکه نظرمو بهت گفتم الان که دیگه دیر وقته ولی فردا زنگ میزنم به شمس و آتلیه رو رزرو میکنم خوبه ممنون هر دو سوار ماشین شدند که همسريابي توران گفت: تو مگه گشنت نشده؟! خب چرا ! پس چرا نمیگی بریم شام؟ هان خب کار واجبتر از خوردنم داشتیم نخیر! همیشه اولویت با شکممونه همسريابي خندید: پس توام گشنته خیلی زیاد چی میخوری؟ ! همسريابي در لندن پیتزا از دست تو! فست فود خوب نیست خانمم !
اما همسريابي شيدايي پیتزا میخوام
با چهره مظلومی گفت: اما همسريابي شيدايي پیتزا میخوام خب پوفی کشید: خیلی خب! تو بردی! نمیخواد قیافتو شبیه گربه تو شرک کنی همسريابي مشت محکمی به بازوی همسريابي طوبي زد و در حالیکه قهقهه میزد دنده را جا زد و به سمت فست فود به راه افتادند شامشان را که خوردند به طرف خانه به راه افتادند که همسريابي هلو خمیازه ای کشید و گفت: دیدی چی یادمون رفت؟ چی عزیزم؟ مواد واسه کیک و شیرینی همسريابي توران در جا مقابل سوپرمارکتی ترمز کرد و گفت: اشکالی نداره الان برات یکم کیک و بیسکوییت میگیرم میارم که توی خونه داشته باشیم از ماشین پیاده شد و گفت: تو نمیای پایین؟ چیزی لازم نداری؟ و همسريابي هلو در حالیکه خمیازه دیگری میکشید گفت: نه, ممنون خیلی خوابم میاد فقط زود بیا.
همسريابي طوبي خندید
همسريابي طوبي خندید: ماهی کوچولوی خوابالود چشم, سه سوت برمیگردم وارد سوپری شد و خیلی سریع با نایلون پر از کیک و بیسکوییت و آبمیوه برگشت نایلون را روی صندلی عقب گذاشت, سوار ماشین شد و به راه افتادند وقتی به آپارتمان رسیدند و ماشین را داخل پارکینگ پارک کرد, متوجه شد که خوابش برده لبخندی زد و خیلی آرام! گفت: ماهی کوچولو رسیدیما همسريابي آرام چشمهایش را باز کرد و گفت: آخ جون! دلم برای تخت خوابم تنگ شده بود همسريابي لبخند زد: پس پاشو بریم که همسريابي توران 81 مطمعنم تخت خوابم دلش برای تو تنگ شده.