
فرجام با همان لبخند ژکوند بیغوله لبه ای خرید بلیط هواپیما ارزان ایروان به تهران پاسخ میدهد: شما من رو به جا نمیاری اما من میشناسمت. مرد فربه ای که در کنار دختر ایستاده بود؛ متعجبانه به دختر نگاه میکند و با قلدری بیان میکند: خرید بلیط هواپیما از ارمنستان به تهران اگه مشکلی هست؛ بگو من حلش میکنم. دختر جوان به طرف مردی که گویی از همکارهایش است میچرخد و میخواهد پاسخ دهد؛ اما خرید بلیط هواپیما ایروان به تهران پیشدستی میکند و با اخمی جدی میگوید: خرید بلیط هواپیما ارزان ایروان به تهران به هندی بازی نیست جناب! بنده از طرف خرید بلیط هواپیما ارمنستان به تهران بامداد هستم و با این خانوم کار دارم. ماهان بامداد رو که به خوب ی میشناسی؟!
صورت رزرو بلیط هواپیما ایروان به تهران میخکوب میشوند
پس اگه نمیخوای اخراج بشی برو به رد کارت شده به صورت رزرو بلیط هواپیما ایروان به تهران میخکوب میشوند. از طرف هر دو با چشمهای ماهان بامداد! رئیس جوان و مسئولیت پذیرشان؟! رنگ هر دو به سرعت میپرد و ناخودآگاه صاف می ایستند؛ سپس نگاهشان را به زیر میاندازند. به طرز تمسخرآمیزی از او ترسیده اند. چنان احترام میگذارند که گویی یکی مقابلشان ایستاده است.
خرید بلیط هواپیما از ارمنستان به تهران دوباره با آشفتگی رو دخترجوان ثابت میماند
خرید بلیط هواپیما ایروان به تهران با تکبر نگاهی به هر دو میکند و طبق معمول، خرید بلیط هواپیما از ارمنستان به تهران دوباره با آشفتگی رو دخترجوان ثابت میماند؛ یعنی چطور با ماهان دوست شده؟! رابطه شان در چه حد بوده؟! از آنجایی که با ماهان در ارتباط بوده؛ پس قطعًا باید از خانواده ی سرشناس و با اصالتی باشد! سوالات یکی پس از دیگری در مغزش رژه میرود. چطور این چهره ی به شّدت معصوم، کشش بیشماری برای جذب آدمها دارد؟! چرا چنین شوریده حال ساخته فرجاِم متکبر را؟ همانطور که نگاهش به اوست، خرید بلیط هواپیما ارزان ایروان به تهران به سخن میگشاید:
خرید بلیط هواپیما ارمنستان به تهران سرش را میگیرد
وسایلت رو جمع کن، ده دقیقه دیگه جلوی در باش کارت دارم. خرید بلیط هواپیما ارمنستان به تهران سرش را میگیرد و مردمک های لجنی اش را به او میدوزد.
خرید بلیط هواپیما ایروان به تهران در حالیکه با تلاش فراوان، نگاهش را از او میگیرد، به او پشت میکند چرا؟ مشکلی پیش اومده؟! من خطایی کردم! و در حال رفتن به بیرون میگوید: امکان داره هنوز خطایی نکرده باشی! اگه نمیخوای برات تو هتل دردسر درست بشه؛ زود بیا. دوست ندارم خیلی منتظر بمونم. میخواهد مخالفت کند که همکارش مانع میشود. برو دنبالش ببین چیکارت داره! مخالفت کنی بدتر باهات لج میکنن؛ یه وقت اخراج میشی. تیله های سبز ترسسانش را از همکارش میگیرد و به سرامیکهای رزرو بلیط هواپیما ایروان به تهران کف سالن میدوزد و با خوفی ضعیف جواب میدهد: رزرو بلیط هواپیما ایروان به تهران که کاری نکردم! برای چی باهاش برم؟! با قیافه ای درهم و چشمهای پر از ترس، وارد رختکن میشود.
مقابل درب کمِد ِامدیاِف طوسی رنگ میایستد. آه ی از کلافگی میکشد، انگشت اشارهاش را روی اثر حسگر انگشت درب کمد میگذارد و پس از چند ثانیه با لحن جدی و خشک خرید بلیط هواپیما ارمنستان به تهران ترس را برای صدمینبار بر جانش میاندازد. میداند مرد جوان چقدر در جدال تنبهتن با خود است که در مقابل دختر ِک همانند ساحره وا ندهد. دختر جوان چشم آهستهای میگوید. نگاه ی به ماشینی که تنها دو َدر دارد، می اندازد. با خرید بلیط هواپیما ایروان به تهران که به شدت از جلو نشستن در مقابل مرد غریبه ای که هنوز نمیداند به چه دلیل او را فراخوانده معذب است؛ اما به ناچار درب را باز میکند و مچاله شده کنار خرید بلیط هواپیما ارزان ایروان به تهران مینشیند. تیله های سبز ترسانش را به نیم رخ مرد کناری که از نزدیکی بودنش به شدت موذب شده میدوزد. ِام... میشه بگید با من چیکار دارید؟