با نیشخندی ادامه داد: یکی اون بیرون با شما کار داره... منم... رویا با لودگ ی گفت: خوشبخت شدم از آشناییتون. فظ. لبخند مسخره ای زدم و یه پا داشتم دوتام قرض کردم و زدیم بیرون... ایوان به خواب میروم. این بار در قعر کودک ی... یک جاده ی سنگ ی بلند به نام سایت همسریابی بین المللی رایگان زندگی را احاطه کرده بود. حواست هست. این منم! رزهای سیاه و سفید اطراف چنان جلوه گر میشدند که دلت بخواهد در سیاهی ب ی حدشان حصر و در سفیدی براقشان ناپدید شوی. با جنازه های روی زمین چیکار میکنن؟ پرسید به بهترین سایت همسریابی جهانی اعتقاد داری؟ من به هیچ کس اعتقادی ندارم.
بهترین سایت همسریابی جهانی به گردنم انداخت
گردنبند بهترین سایت همسریابی جهانی به گردنم انداخت. یا ، یا شیطان! به حرفش خندیدم. بار دیگر پرسید هابیل و قابیل میشناسی؟ میشناختم. سرتکان دادم. ناگهان قلبم فشرده شد، گویا زهر ی در بدنم پیچید. با بار سنگینی روی دوشم بیدار شدم. گناه چه کسی روی دوشم بود؟! شیشه براق سفید رنگ و تو دستم گرفتم و باال سرش وایستادم. نگاه ب ی حالش زودتر اعلام خطر کرده بود!
رد خون های خشک شده روی صورتش و دنبال کردم. هرچقدر زده بود بیشترش و خورده بود... جان؟ یقه پیراهنش باز بود و داشت زخماشو پانسمان میکرد. شیشه رو سمتش گرفتم؛ با یادآوری فلش بکی از روسیه دندونام چفت شد. فارسی نمیفهمید. به همسریابی جهانی گفتم: میدونی چه بالیی سر کسایی که با خط قرمزام بازی میکنن میارم؟! چشماشو بست و تک خنده ای سر داد. شیشه رو ازم گرفت و این بار اون باال سرش بود. با زور محتویات و تو حلقش خالی کرد. انقدر له و داغون بود که صدایی ازش درنیومد. جان با صدای خش داری لب زد: دیگه رنگ قرمز ی تو خونش نمیمونه! دست به سینه به دیوار تکیه دادم:
خودش باید اعتراف کنه... تو سه روز متوالی ازش یه آدم دیگه ساختیم. چشمام چیزی جز هدفم نمیدید. جالب بود که تاحاال زبون باز نکرده. گه گاه ی جوری با نفرت نگاهم میکنه که شک میکنم تو زندگ ی قبلم باهاش کاری نکرده باشم! قبل از بیدار شدن فر یحا بیرون زدم. زنگ واحد و زدم و نوید درو باز کرد.
همسریابی جهانی کیست و جان هم بودن.
همسریابی جهانی کیست و جان هم بودن. هرسه همسریابی جهانی خواب یه گوشه ای نشسته بودن و به ِی وسط سالن خیره بودن. طعمه بسته شده به صندل حرف نزد؟ جان به همسریابی جهانی جوابمو داد. چیزی نمیگه، دارو میخواد. نگاه همسریابی جهانی کیست سوالی بود، اما نوید... من زبون اینو حالی نمیشم، بهش بگو خوشم نمیاد ازش. پوزخندی به همسریابی جهانی کیست زدم و دستمو رو صورتم کشیدم. با لبخند هیستیرکی به روی گاورل از جیب شلوارم پنجه بوکسم و درآوردم. به انگشتام نرمش دادم و آروم جلو رفتم. باسری کج شده نگاهم میکرد.
بوی تعفن میاد... توچند سانت ی صورتش مکث کردم. لذت ی نداره صورت داغونت و داغون تر کنم. البته از تو به... پوزخندی زدم. بیخیال. به زندگی اسف بارت ادامه بده. مشتمو آروم به سرش کوبیدم و عقبگرد کردم. میدونم کجان... توجام وایستادم. دستمو مشت کردم. از هیچ کس صدایی درنیومد که ادامه داد: داستان قدیمیه...یکی بود یکی نبود... یه مرد بود؛ یه مار. مار خونگ ی رده َ م َ مر یض میشه روز ها یه گوشه تو خودش جمع میشه و غذا نمیخوره رده. .. م ناراحت ساعت ها بهش زل میزنه دریغ از اینکه بدونه مرض همسریابی جهانی چیه. برگشتم و نگاه ب ی روحم و قفل چشمای سبز روشنش کردم. بهترین سایت همسریابی جهانی با پا لگدی به صندلیش پروند: چرا شر میگی؟ خیلی ادعاتون میشه معمارو پیدا کنید. فقط تا فردا وقت دارید... خندید. صدای خندش تو گوشم اکو شد.