کاش صيغه محرميت بیدار بود تا پیشم باشه
شب بخیر صيغه محرميت شب توام بخیر عزیز فرشته. با فکر کردن به روز مسابقه چشمام گرم شد و خوابم برد . بی قرار بودم به شدت استرس داشتم تنها راهی که به ذهنم می رسید پناه بردن به حموم بود اب یخ رو باز کردم رو سرم تا گرمای وجودم رو خاموش کنه . وقتی اومدم بیرون ساعت پنج صبح بود هنوز همه خواب بودن کاش صيغه محرميت بیدار بود تا پیشم باشه .
برای مونیکای همیشه ریلکس این حجم استرس تعجب اور بود دراز کشیدم کنار الکا و دستشو بوسیدم تکون خورد چقد دوست داشتم بیدار بشه این بار گونشو بوسیدم تا نفسم به صورتش خورد قیافش جمع شد شروع کرد به گریه بغلش کردم و به خودم فشردمش هم اون اروم شد هم دل بی قرار من همون طور که بغلم بود طول اتاقو قدم می زدم و باهاش حرف می زدم دیگه گریه نمی کرد اروم بود داشت به چشمام نگاه می کرد .
آروم زد رو شونه ی صيغه خانوم خرسه پاشو
دلم براش غش و ضعف می رفت از بس که خوشمزه بود از همین الان دلتنگ خانوادم بودم انقد راه رفتم و حرف زدم تا خوابش برد دل منم اروم شده بود الکارو گذاشتم زمین و رفتم سراغ صيغه محرميت و بابا با دیدنشون خندم گرفت صيغه پشتش به بابا بودو بابا از پشت بغلش کرده بود بعد این همه مدت عاااشق هم بودن جونشونم به هم می دادن ساعت شش و نیم بود چون می دونستم بابا باید هفت سرکار باشه رفتم نشستم کنارشونو اروم صبح دختر بابا بخیر صبح بابای دخترم بخیر بابا شش و نیمه ها دیرتون میشه چشماش از تعجب گرد شد زود بلند شد نشست اروم زد رو شونه ی صيغه خانوم خرسه پاشو نوازشش می کرد و صداش میزد که صيغه وقتی بیدار شد و منو اونجا دید کللی خجالت کشید و سرخ و سفید شد . همیشه همینطوری بود بابا که می خواست یه ذره جلو من شیطونی کنه سرخ و سفید می شد . بابا سرپا صبحونه خورد و بعد کلی خدافظی دختر پدری رفت منم رفتم حاضر شم تا هشت که صيغه ياب میاد زیاد معطل نشه . موقع خدافظی از صيغه کلی گریه کردیم الکا رو که نمی دونستم چه جوری ولش کنم برم اخرم صيغه ياب به زور هلم داد سمت در و گفت خودش الان میاد به پهنای صورت اشک می ریختم تو حیاط اما هیچوقت چشمام تابلو نمی شد که گریه کردم سوار ماشین صيغه مشهد شدم وقتی اومد به وضوح می لرزیدم برادرانه بغلم کرد و تا خود فرودگاه انقد خندوندم که اصلا یادم رفت دارم میرم وقتی رسیدیم دوباره دلم گرفت برگشتم سمتش نگاش کردم.
صيغه مشهد از حال چشماش فهمیدم که باز بی قراره . داشتم تصمیم می گرفتم که چیکار کنم اون دختر رو از خواهر نداشتم بیشتر دوست داشتم می دونستم براش فقط یه داداشم نه بیشتر نه کمتر زل زده بودم به چشماش خواست پیاده شه اما قبلش برگشت بغلم کرد دستمو رو موهاش می کشیدم و سعی می کردم ارومش کنم . مونیکا پیاده شدیم و طرف در اصلی محوطه رفتیم خیلی خوشحال بودم که صيغه مشهد پیشمه همیشه بدون چشم داشتی ارومم می کرد از دور بچه ها رو دیدم مریم جون با همسرش کنارشون وایستاده بود بعضیا با پدرشون بعضیا با مادرشون بعضیا هم تنها. بهم که رسیدیم سلام علیک کردیم و منتظر رزا شدیم که هنوز نیومده بود . صيغه در مشهد مغرور کنارم ایستاده بود همه ی حواسش پیش من بود سرچرخوندم تا ببینم رزا نیومد؟ دوباره همون تیله ی مشکی. نگام توشون قفل شد اما برای چند لحظه. خوشتیپ بود و خوشگل هرکسی رو مجذوب می کردقبلا هم دیده بودمش اما یادم نمیومد صدای رزا مانع از هر فکر مزاحمی شد تک تک با همه خوش و بش کرد تنها بود همه با هم وارد محوطه ی سالن شدیم موقع خداحافظی بود این بار صيغه در مشهد بود که جلو اومد و دستاش رو از هم باز کرد تا برم تو بغلش نمی خواستم گریه کنم جای بدی نمی خواستم برم که .
من اگه صيغه در تهران بودم غیر ممکن بود یه پسرو به حرف بکشم
اروم گونمو بوسید خوش بگذره دختر عمو اخم ریزی کردم و گفتم مرسی داداش صيغه يابي مرسی که اومدی خندید . امروز خییلی بی حیا شدیاااا مونیکا این بار سوم بود اقا صيغه يابي و بغل کردی عه به تو چهههه؟؟؟! ؟داداش خودمههه به گفتگوی درونیم خندیدم و واسه صيغه يابي دست تکون دادمو همراه بچه ها رفتم. صندلی کنار صيغه هلو نشسته بودم هرکدوم از بچه ها یه قسمت بودن صندلی کناریم خالی بود حواسم به بیرون از صيغه هلو بود که یه رایحه ی محشر به مشامم رسید برگشتم سمتش بو. باز همون جفت تیله ی مشکی. نگاهش رو ازم گرفت و به جای دیگه ای خیره شد صدای مهماندار بود که به گوش رسید مسافران عزیز. صيغه در تهران به مقصد ارژانتین. . نمی خواستم گوش بدم نمی خواستم بشنوم حالم بدجور داغون بود کمربندتو ببند نشنیدی مگه برگشتم سمتش خیلی سرد و خشک گفت این یه جمله رو من این موجود سرد رو کجا دیده بودم؟! ؟؟؟! داشتم فکر می کردم و مشغول کمربند بودم. .
قرار بود دوازده ساعت و شاید خورده ای تو هوا باشیم به ساعت مچیم نگاه انداختم چهل و پنج دقیقه گذشته بود پووووف چقد خسته کننده بود کاش میترا بود یا مهرسا اه یا حتی صيغه ياب وای دلم برای الکا چقد تنگ شده بود وای صيغه محرميت و بابا با یاداوری این ها قلبم فشرده شد غیرممکن بود بتونم ساکن بشینم اقا؟! ؟ بله؟! ؟ خشک و جدی. میشه بپرسم اسمتون چیه! ؟کوتاه و مختصر جواب داد پویا چه بی ذوق. من اگه صيغه در تهران بودم غیر ممکن بود یه پسر و به حرف بکشم اصلا جنس پسر برام نا اشنا بود اما حالا این پسر با جواب مختصرش منو کفری کرده بود. اقا پویا؟! پویا جا خوردم انتظارشو نداشتم لحنش طوری نبود که بخوام فکر کنم می خواد صمیمی باشه نه سرد و پرغرور حرف می زد حرفت و بگو اوومم. چیزه. ینی.چطور بگم؟! ؟ نه چی نه؟! قصد ازدواج ندارم الکی قورتم نده. . جااااان؟! ؟؟ چی میگه این پسره؟! ؟ از دستش کفری شدم جدی گفتم خاستگاری نیومدم عاشق سینه چاکتم نیستم و با حرص سرمو گردوندم طرف پنجره و بیرونو دید زدم اوممم حالا بگو ببینم اسمت چیه؟! دروغ چراا؟! ؟
قند تو دلم کیلو کیلو اب شد اما جدی گفتم مونیکا بازم سکوت بود و سکوت هنوز داشتم به اینکه کجا دیدمش فکر می کردم. . پویا؟! هووم! ؟ من تورو کجا دیدم؟! بیمارستان بیمارستان؟!! ؟