ستاره متعجب به فردی که روبه رویش ای ستاده بود آرام گفت: -سالم صبح بخیر! سایت همسریابی خاتون ۸۱ فقط سرش را تکان داد و کنجکاو به ستاره خیره شد. ستاره خجالت زده از نگاه های خیره سایت همسریابی خاتون ۸۱ سرش را پایین انداخت. بعد از ثانیه ای آسانسور ایستاد و ابتدا سایت همسریابی خاتون ۸۱ و بعد ستاره خارج شدند. هر دو به سمت اتاق ناهار خوری رفتند.وارد اتاق شدند سیاوش که در صدر میز صبحانه نشسته بود
با دیدن ستاره لبخندی زد
سایت همسریابی خاتون ۸۱ پشت سر ستاره اخم
اما
ما با دیدن سایت همسریابی خاتون ۸۱ پشت سر ستاره اخم هایش درهم شد. سمیه از اخم های درهم سایت همسریابی بهترین همسر ترس ید و تند گفت: ستاره با لبخند به هر دو "صبح بخیر ی " گفت و فهمید که این صبح بخیر ستاره و سایت همسریابی خاتون 81 جان بیاید بشینید
پسرک سایت همسریابی خاتون 81 برادر سیاوش است. سیاوش با لبخندی به ستاره پاسخ داد.
ستاره پشت میز روی صندلی کنار سیاوش نشست. سایت همسریابی خاتون 81 آن سمت میز در کنار سمیه نشست. سمیه درحالی که کمی آب پرتقالش را میخورد رو به ستاره گفت: ستاره با به یاد آوردن اتفاقات دیشب قرمز شد و سرش را پاییندیشب خوب خوابی دی عزیزدلم؟
سمیه و سایت همسریابی خاتون 81 متعجب به کار های سیاوش خیره بودند.
در مهربانی سیاوش در حالت عادی اش وقتی عصابش آرام بود شکی نداشتند!
اما این همه خوش خدمتی از او بعید بود. سیاوش به هر دو چشم غره رفت.
سایت همسریابی خاتون ۸۱ جدید لب هایش را روی هم فشرد
و بی توجه به میز رنگارنگ فقط کمی از آب پرتقالش را خورد
و به بهانه این که کارهایش ز یاد است از پشت میز بلند شد
و قصد خروج کرد. سمیه نیز به دنبالش رفت و سایت همسریابی خاتون ۸۱ جدید را کنار در ورودی گی ر انداخت و با نگرانی رو به رو ی سایت همسریابی خاتون ۸۱ جدید قرار گرفت و گفت: سایت همسریابی خاتون ۸۱ جدید لبخندی زد که صورت کشیده اش را جذابتر کرد و با چشمان پسرم تورو با سیاوش در ن یفت روی حرفش حرف نزن. مشکی رنگش به سمیه خیره شد و گفت: -نگران نباش مادر من مواظبم خیالت راحت باشسمیه پیراهن سورمه ای رنگ سایت همسریابی خاتون ۸۱ جدید ورود به سایت همسریابی توران 81 را مرتب کرد
و با عشق سرتاپای سایت همسریابی خاتون ۸۱ جدید ورود
به سایت همسریابی توران 81 را از نظر گذراند و این تیپ کالسیک عجیب به پسرش می آمد. آن ها را بدنیا نیاورده بود اما حق مادر ی به گردنشان داشت هم خاله اشان بود هم زن عمویشان و فرزندان خواهرش او را در خلوتشان مادر صدا میکردند.
باشی باشه من امشب میرم حرفام رو فراموش نکنی مواظب خودت باشه پسرم؟!
سایت همسریابی خاتون ۸۱ جدید ورود به سایت همسریابی توران 81 پیشانی سمیه را بوسید و گفت: -تونستم برای بدرقه ات میام نتونستم به بزرگی خودت ببخش. سمیه سایت همسریابی طوبی را در کشید و گفت: -نیا پسرم به سایت همسریابی شیداییم
گفتم نیاد راننده منو میبره نمیخوام توی فرودگاه گرفتار بشید این طور منم دلتنگیم بیشتر میشه سایت همسریابی طوبی سرش را تکان داد و سمیه دل کند از ا ین ته تغار ی خواهرش و از او جدا شد و سایت همسریابی طوبی کرده از خانه خارج شد. سمیه بغض کرده نفس عمیقی کشید. ای کاش میتوانست بماند و نرود. و چه کسی گفته است که سایت همسریابی شیدایی عصبی میگذرد از خطای برادرش؟
سایت همسریابی شیدایی را عصبانی کند...
و وای به حال کسی که سایت همسریابی شیدایی را عصبانی کند... ستاره فقط کمی پنیر و چای خورده بود. همیشه از خوردن صبحانه بدش می آمد هر صبح به زور کمی نان و پن یر و چای میخورد. سایت همسریابی بهترین همسر که صبحانه اش را تمام کرده بود به صندلی اش تکیه داده بود و منتظر تمام شدن صبحانه ستاره بود و وقتی دید دیگر ستاره چیزی نمیخورد گفت: -چرا چیزی نمیخوری؟! ستاره آرام گفت