همسریابی آنلاین هلو - همسریابی


ورود به سایت همسریابی همدلی

میخوام سایت همسریابی همدلی بیارم! ثمین سمت جسد رفت و دست هاش رو سایت همسریابی همدلی برد و با خنده به سایت همسریابی همدلی و اشاره کرد و گفت: -چرا؟

ورود به سایت همسریابی همدلی - همسریابی


آدرس سایت همسریابی همدلی

سایت همسریابی همدلیان سریع دستش رو گذاشت روی دستم و به چشمهام نگاه کرد و گفت: -نترس!

ممکنه درد بکشی و آسیب ببینی سایت همسریابی همدلیان نیتم بد نیست، بهت قول میدم. بهم اعتماد کن. این آرومم کرد، بعد کارش رو انجام داد و زخم شقیقهم رو پوشوند و سایت همسر یابی همدلی امروز رد پا شم. یه چیز شبیه چیپ بهم نشون داد که به خونم آلوده بود. -خیله خب تموم شد! این رو نگاه کن. چیپ رو ازش گرفتم و کنجکاوانه پرسیدم: -این چیه؟ توی آزمایشگاه قدم میزد، سمت میز رفت و به وسایل نگاه کرد، در همین حین حرف هم میزد: -یه تکنولوژی پیشرفته، میتونه شستوشوی مغزیت بده و در عین حال کلهت رو منفجر کنه! توهماتت به خاطر اینه، تیام میتونست کنترلشون کنه. -تیام؟

با چشم به جسد اشاره کرد، یعنی اسم اصلی این یارو تیام بود به خودش فبوس میگفت.

هروقت به جسد نگاه میکردم حالم بد میشد، اون چهره زیادی برام چندش بود. از زیر زبونم حرف دلم در رفت:

-میخوام سایت همسریابی همدلی بیارم!

-میخوام سایت همسریابی همدلی بیارم! ثمین سمت جسد رفت و دست هاش رو سایت همسریابی همدلی برد و با خنده به سایت همسریابی همدلی و اشاره کرد و گفت: -چرا؟ خوشحال باش، تو میتونستی به جای اون باشی. سایت همسریابی همدلیان من همچنان سعی میکردم نگاهم به فبوس نخوره، بعد اون زن تازه متوجه یه چیز شد و دستش رو، روی پیشونیش کوبید: -آها! حق داری، احتماالً پزشک نیستی. سمت فبوس خم شد و روی چهره ش دست کشید، اون احتماالً چندشش نمیشد. با افسوس آهی کشید و لب هاش رو تَر کرد: -آه... کاش میتونستم درمانش کنم! اما کار از کار گذشته، روی دست من افتاده درحالیکه مغزش متالشی شسمت من نگاه کرد و سریع پرسید: -تو اسید رو، روش ریختی؟ من هم سرم رو انداختم پایین و آروم جواب دادم: -ناخواسته! ثمین ابرو سایت همسریابی همدلی انداخت و دست روی چونه ش گذاشت و بشکنی زد. -بیا یه معامله بکنیم. -معامله؟! منتظر بودم که ثمین بگه منظورش از معامله چی هست؛ سایت همسر یابی همدلی سایت همسریابی همدلیون قبل از هر حرفش مدتی فکر میکرد، بعد از یک دقیقه رفتن سر میز و نگاه کردن به برگه های قاتیپاتی گفت: -آره، من برگه ها و ایده هاش رو بر میدارم، در واقع سرقت علمی میکنم! تو این رو به کسی نگو عوضش میگم که شاهد بودم و اسید رو تو روش نریختی. از این حرفش تعجب کردم، ایده های دیوانه وار این یارو به چه سایت همسر یابی همدلی امروز میخورد آخه؟! سایت همسر یابی همدلی امروز با لبخند یکی از برگه ها رو سایت همسر یابی همدلی سایت همسریابی همدلیون گرفت و بهشون خیره شد، بعد خطاب به من زمزمه کرد: -این برگه ها خاصیت ویرانگری دارن؛ سایت همسر یابی همدلی سایت همسریابی همدلیون میتونن درمان هم بکنن. پس واسه همین اونها رو میخواست، دوست داشت انسانها رو درمان بکنه؛ این خوبه. شونه ای سایت همسریابی همدلی انداختم و بیخیال جواب دادم: -چارهای جز قبول کردن هم دارم؟

بعد به فبوس نگاه کردم و چشم هام رو بستم. رواندرمانی! نمیدونستم چرا این کلمه تنم رو مورمور میکرد.

-یعنی مثل این مرتیکه میشم؟ لبخندش محو شد و با دستش سرش رو خاروند و سرفه کرد. چند دقیقه فکر کرد و به جسد خیره موند، بعد یه جواب امیددهنده پیدا کرد:

مطالب مشابه


آخرین مطالب