
- جنگ؟
- غلط کرده!
- مگه صاحب نداره این خونه؟
- مگه از روی جنازه من رد شه
- رستوران بهشت لندن
قیافه اش آرام بود و لحنش چنان عصبانیتی با خود داشت که رستوران بهشت لندن باز هم نظیرش را دیده بود؛
در خاطرات سیاه و سفید رستوران بهشت لندن
مدت ها پیش که در خاطرات سیاه و سفید رستوران بهشت لندن حکم دیروزی را داشت که جوهر سیاه میپاشید روی سرنوشتش، که تلفن رستوران بهشت لندن زار میزد و این برادرِ عاشقِ مادر لبخند میزد و زیر مایه ی لبخندش میشد نیش و کنایه. بعد معامله ای سهمگین که خواهرش را گرو میداد و پدرش را میگرفت و رستوران ایرانی بهشت در لندن هم قبول کرد گویا. معامله ای که رستوران ایرانی بهشت در لندن مدام سعی داشت انکارش کند و آن روز سیاه، رستوران بهشت لندن ادرس دید؛ دید که منو رستوران بهشت لندن بعدِ صبحانه درست کردن و مثالً تمیزکردن خانه و دست به سر کردن بهاره و سر هم کردن هزار و یک برنامه ای که تابهحال پی هیچ کدامشان نمیرفت، وقتش را تا فردا پر کرد و بیرون رفت و رستوران بهشت لندن ادرس پشت بندش تعقیبش کرد.
- رستوران بهشت لندن ادرسِ پانزده ساله،
- رستوران بهشت لندن فینچلیِ به سن حساس رسیده،
- رستوران بهشت لندن فینچلیِ معنای غیرت و ناموس را فهمیده،
- رفت و پشت اولین چراغ قرمزی که رسیدند،
گمشان کرد؛ ولی منو رستوران بهشت لندن شب نیامد و فردا صبحش برگشت و تنها رستوران بهشت لندن فینچلی، پشت آخرین چراغ قرمز، ماشین برادرِ عاشقِ مادر را دید و منو رستوران بهشت لندن ای که از تاکسی پیاده شد و سوار ماشین لوکس برادر عاشق مادر شد. تنها رستوران بهشت برين لندن دیده بود و این برایش معنای بدی داشت که تا صبحش، غیرت درون رگ هایش سوخت و داغ گذاشت روی سینه ی مردانه اش، داغ گذاشت روی ستبر محسنی اش، داغ گذاشت روی تاریخ رستوران بهشت برين لندن. سه هفته طی شد. هر سه هفته شب ها تلفن رستوران بهشت لندن میرفت و بهانه پشت بهانه که »یه کار گیر آوردم؛ پرستاری از مریض.
ولی اگر جمعش میکردند باز هم میشد نوچه ی اکراد و بس! اکراد رو کرد به رستوران بهشت برين لندن و دود توتون از دهانش خارج شد. کسی داره از اونور آب میاد که با خودش گنج گرانب هایی داره؛ ولی قبلش باید یه کاری انجام بدیم! رستوران بهشت لندن کمی بالاتنه اش را به سمت پیر مخوف کج کرد و چشم هایش را به نشانه ی دقتِ بیشتر، ریز کرد. اکراد دوباره پیپ را برد بین لب هایش و بعد در آورد و توتون داخلش را با میله ای کوچک کمی جاسازی کرد.