بعد خواست سمتم خم بشه که سریع از جام پریدم، پشتسر گروه های همسریابی در تلگرام ظاهر شدم و گردنش رو تو دستم گرفتم.
-سمتم بیای این رو شکوندم. گروه همسريابي در تلگرام سر جاش وایستاد. گروه های همسریابی در تلگرام غرید: -ولم کن دختره ی عجوزه! -خفه! گروه همسريابي در تلگرام: ولش کن! -هرگز! بعد تو یه حرکت گردنش رو پیچوندم. کشتن کسی که دوستم بود، سخت بود؛ اما کشتن کسی که تظاهر کرده بود دوستمه، راحت بود. گروه همسريابي در تلگرام فریاد بلندی کشید و سمت جسد گروه های همسریابی در تلگرام دوید.
از موقعیت استفاده کردم و جادوی تار عنکبوت رو فعال کردم.
گروه همسریابی معلولین در تلگرام دراز کردم
دستم رو سمت گروه همسریابی معلولین در تلگرام دراز کردم و بعد تارها به پاهاش پیچید.
گروه همسریابی معلولین در تلگرام فریادی زد و پخش زمین شد. پاهاش به هم قفل شده بود و گروه همسریابی تلگرام تبریز نمیتونست حرکتی کنه.
با پوزخند روبه روش قرار گرفتم. -چی شد اون همه ادعا؟
غرید: -من میکشمت ابر لینک گروه همسریابی در تلگرام! پوزخند بلندی زدم.
-فعالً که جونِ توئه که تو دستای منه. مگه نیروهام رو نمیخواستی؟
- پس چرا نمیای بگیریشون؟
- فقط داشت با حرص نگاهم میکرد.
- حالت متفکری به خودم گرفتم.
-اوم... حاال که یه موش آزمایشگاهی پیدا کردم؛ پس بذار حداقل نیروهای جدیدم رو روش انجام بدم ببینم چی به چیه. بعد با یه حرکت دستم، موهاش رو آتیش زدم. فریادش بلند شد که با دستم کل هیکلش رو خیس کردم. خندیدم و گفتم: -اوه گروه همسریابی در تلگرام، چرا خیسیدی شلوارت رو؟
کالً اینکه من تو هر موقعیتی دست از مسخره بازی هام برنمیدارم. به خاک فکر کردم که صورتش به گِل نشست. این بار بلند زیر خنده زدم. خنده م از تمسخر نبود، حالت صورتش خنده دار بود. -نچ نچ، چه پسر کثیفی! بعد یخ که یهو موهاش تو یخ قندیل بست. باز هم خندیدم که صدای عصبیش اومد: -هر چقدر میخوای شکنجه م بده ابر گروه همسریابی معلولین در تلگرام؛ اما بدون که افرادم انتقامم رو میگیرن. با نیروی تار عنکبوتم، دهنش رو بستم و بعد گفتم: -مگه نگفتی که جون افرادت بندِ جون توئه و وقتی تو بمیری اونا هم میمیرن؟منظورم رو فهمید؛ چون وقتی این رو گفتم، ابروهاش باال پرید و وحشت زده نگاهم کرد. پوزخند زدم. -حاال زمان وحشتته گروه همسریابی در تلگرام، وحشت از موجود قدرتمندی که اسمش ابر لینک گروه همسریابی در تلگرام. بعد سمتش خم شدم و گفتم: -خوشی ای زندگیت تموم شدن گروه همسریابی در تلگرام. باید آرزوی اینکه نیروهام رو مال خودت میکنی، با خودت به گور ببری. هرگز نباید با ابر لینک گروه همسریابی در تلگرام در میافتادی. بعد صاف ایستادم، دستم رو سمتش دراز کردم و گفتم: -این هم انتقام پدر و مادرم و تمام کسانی که سرنوشتشون شبیه تو شد گروه همسریابی در تلگرام. و بعد تو یه حرکت، کل بدنش رو آتیش زدم. بدنش در حال خاکستر شدن بود و خودش فریادهای زجرآور میکشید.
کمکم، دیگه هیچی جز زمین سوخته و خاکستری که تو هوا پخش میشد، باقی نموند و قصر در سکوت فرو رفت.
*** -خب چطوره؟ همه با دیدن صحنه ی روبهروشون کف کردن. لونیا متعجب گفت: -تو... تو... -بله کار منه.
گروه همسریابی دائم در تلگرام سمتم برگشت و متعجب گفت: -اما چطور تونستی قصری رو که کامالً از بین رفته بود، دوباره به حالت اولش برگردونی؟
لبخندی زدم و بادی به گلو انداختم. -دیگه! من نیروهای خودم رو دارم. همه خندیدن، حتی اون سوین گنداخالق!
گروه همسریابی تلگرام! همون جا تو اون
-گروه همسریابی تلگرام! همون جا تو اون ساختمون جاتون خوبه. همهشون پنجر شدن. خندیدم که جنسن دستش رو دور گردنم انداخت و گفت: -من که هر جا ایشون باشن میرم. همه »اوو« گفتن که گروه همسریابی دائم در تلگرام هم گفت: -من هم همچنین.
خندیدم که لونیا گفت: - من باید پرتتون کنم تو دشت مرزی تا همون جا زندگی کنین. همه تو ذوقشون خورد و من و زورا خندیدیم. هانا: زرشک بابا! با چشم های گرد نگاهش کردم. -این رو دیگه از کجا یاد گرفتی تو؟!