شاهین اشاره کرد که برم ست لباس مشکی پوشیدم دیدم هواپیمایی معراج سایت اصلی اینا ناراحت شدنا ازرنگ لباسم اما کیه که توجه کنه به قول تبریزیا بیلدیمی هشکیمه ورمیرم
(باالخره نیم ساعت عالفی تشریف آوردن ازدور دیدمش عمه به زور یک سبد گل داد دستمو گفت -بیا این گل اومد بده دستش من بیجا بکنم بهش گل بدم همینم مونده اماتو دلم گفتما جرات نداشتم به روش بگم کنارم یه خانومه جوونی بودکه به هواپیمایی معراج سایت اصلی گفت -آره دخترم چیکار کنم االن دیر شده دیگهای وای هواپیمایی معراج یادمون رفت ما گل بخریم بعد چندسال ابجی با شوهرش میان ایران هواپیمایی معراج سایت اصلی همون لحظه اینا)
امیر، بهزاد، شادی
اونام به سفارش هواپیمایی معراج تماس معمولی رفتار کردن
(جلوی ما سبز شدن و منم لبخند شیطانی زدم خودشیرین رفتم دست همه بزگترا رو بوسید با حامد و شاهین دست داد اونام به سفارش هواپیمایی معراج تماس معمولی رفتار کردن اما با امیر سرسنگین بودن بهزاد که بطرفم اومد گفت اونام با چشای گرد شده نگاه کردن و دخترش گفتا خانوم گلتون این گل من نیست روکردم به اون دختره گفتم وای خانومم مرسی بابت گلت حاال واجب بود انگار ضایعم کنه با پوزخند بهزاد مواجه شدم بیا به مردم خوبی نیومده ما که گل نداریم -االن دارین بفرمایین زشته بدونام از خواسته گرفتن و کلی کردن واال اینم توشه اخرتم برگشتم
- دیدم بهزاد با عصبانیت و بقیه
- با چشمای وزغی نگام میکنن
- منم یه لبخند گشادی به روشون
- زدم هواپیمایی معراج ترمینال
- چرا مشکی پوشیدی عزیزم نکرده
شوهرت نمرده که امیر: آبجی هستی میمیره گفتم حاضر باشم زود رفتم شادی و بغل کردم و اجازه ندادم چیزی بگن همه خونه ما جمع شدن ومنم مثال برای اینکه دلم برای شادی من آبجی شما نیستم البته شمام همراهشی تنگ شده بود بردم اتاقم تعریف کنه چیشد حقیقتش این بود که میخواستم از اون جو خارج شم اینم فهمیدم که واسه یکماه اینجان امیر اینا قراره برای همیشه برن اقامت گرفتن البته با پارتی بازی زودترانجام شد.
تو این یکماه اتفاقی نیفتاد و اینم آتو نمیداد دستم دیگه نا امید شده بودم البته جمعه ها بچه ها قرار میزاشتن بریم بیرون و اینجور وقتها منم بعد دانشگاه هرروز میرفتم هتل مثال کارآموزی و یک بار هم تنها نتونست بامن حرف بزنه خخخ حقشه تاحاال هم متوجه نبودن انگشتر نبود
امروز توهتل شاهین قرارگذاشته بودیم تا فکرامونو روهم بزاریم تا بتونیم یک آتو بگیریم شاهین: سالم فنچول کبکت خروس میخونه سالم بر برادران عزیزم هواپيمايي معراج: سالم هستی جان خوب کردی همینجوری دیدم کالغ ارزش نداره کبکمو افسرده کنم دورهم نشسته بودیم از طریق اسکایپ با هواپیمایی معراج تماس و شاهین ارتباط برقرار کرده بودیم هممون توفکربودیم که هواپیمایی معراج چطوره گفت باهم گفتیم هچی؟
دروغ اقا جون روچی حساسه هواپيمايي معراج
شاهین: دروغ اقا جون روچی حساسه هواپيمايي معراج:
به حرفش گوش ندادننوچ رامین: خواهر بیستو سوالیه خودت بگونه خنگوال آقاجون چه موقع از دست طرف عاصی میشه و کار طرف با کرام الکاتبینه - خنگ باید یه کار کنین هواپیمایی معراج ترمینال یه سیلی بزنه بهت یعنی میگی خودمو به بادکتک بگیرم باشه خودم میگم خنگا رو کتک زدن رامین: غلط کرده پسره بخواد دست رو خواهر زنم بلند کنه شاهین: حاال چطوری راست میگه هواپیمایی معراج تلفن من قراره کتک بخورم نه اونای بابا یه سیلی این حرفارو نداره که -شمادوستشین باید بدونین هواپیمایی معراج ترمینال روچی رگ گردنش متورم میشه و سیماش قاطی میکنه - روناموس حساسه بود مثال میگفت دوست ندارم جلف باشه یا سبک باشه اهل جلب توجه نباشه که کسی به خودش جرات بده بهش متاینو که همه حساسن واال هواپيمايي معراج: چی شاهین: باید باغیرتش بازی کنیم شاهین: نمیدونم چطوری هواپیمایی معراج تلفن: زیادی فسفر نسوزوندی شاهین: چه بدونم تو بگو هواپیمایی معراج تلفن: امیر اینا کی پروازشونه هواپیمایی معراج: 25آبان گودبای پارتی نمیگیرن شاهین: چرا پنجشنبه که اونم خودمونی هستیم وکسی نیست ازفامیال هواپیمایی معراج تماس: چقد وقت داریم هواپیمایی معراج چطوره تمام نقشه رو توضیح داد بهمونفردا پنجشنبه است رامین: آبجیم حرفه ای هستی هواپیمایی معراج چطوره چپکی به رامین نگاه کردوگفت هواپيمايي معراج: واقعا اونجا اینو هم یاد میدن چطوری
با دوست پسر حرف بزنی یا عملی دستم بهتون میرسه که بعدش کردیم شاهین منو رسوند خونه تا فردا دلشوره داشتم ازدلشوره خوابم نمیبرد باهزارتا فکرو خیال باالخره خوابم برد
صبح به بهانه درس خوندن تا عصر ازاتاقم بیرون نیومدم و گوشیمو خاموش کردم تقریبا هشت شب بود که هواپیمایی معراج صدام کرد رفتیم خونه اقاجون همه بودن حتی هواپیمایی معراج تست کرونا اما زیاد توجه نکردم بهش امیر گفت برخالفه میلم باشه هستی حاضر شو بریم ایندفعه باید بیای شادی: جرات یاحقیقت بازی کنیم بیاین بریم یه بازی چیزی بکنیم چند مدت نیستم ایول خودبه خود بهانه هم جور شد همه رفتیم یک طرف به صورت دایره نشستیم
و شاهین هم رفت یک بطری آورد شاهین بطری و چرخوند که به من و امیرافتاد امیر: جرات یاحقیقت امیر: چندتا دوست پسر داشتی حقیقت ایندفعه من چرخوندم بطری و بین هواپیمایی معراج تست کرونا و شادی افتادنداشتم شادی: جرات یا حقیقت هواپیمایی معراج تست کرونا