
-بله؟ دخترک با همان لبخند و صمیمی گفت: من یوسفی هستم، رها یوسفی.
دکتر مصباح باهاتون تماس گرفتن، نه؟
سایت بیوه یابی با یادآوری تماس دیروز
سایت بیوه یابی با یادآوری تماس دیروز عصر دکتر که خبر پیدا شدن یک دفتردار را به او داد. لبخند خجولی زد. -ای وای. شرمنده رها جان.
استاد گفتن اما من دیروز سرم شلوغ بود نشد خیلی صحبت کنیم که از شما بگن. از جلو در کنار رفت.
-بیا داخل عزیزم. بازم معذرت می خوام من ازدواج موقت تهران ساعتی خیلی درگیر بودم کامل فراموش کردم. حال قیافه کارن و مهرسا و کانال ازدواج موقت با عکس شکل عالمت سوا ل به خود گرفته بود و از برخورد صمیمی همسریابی با دختر تازه وارد تعجب کرده بودند. همسریابی در پشت سر رها را بست و به طرف بچه ها برگشت. -بچه ها ایشون رها یوسفی هستن.
از ازدواج موقت تهران ساعتی با ما قراره همکاری کنن و دفتر دار آموزشگاه بشن.مهرسا و سایت ازدواج موقت رایگان از جا بلند شدند و با رها دست دادند و آرزوی موفقیت کردند. کارن نیز از جایش بلند شد و به رها خوش آمد گفت. همسریابی با لبخند نظاره گر آنها بود.
رها با همین تیپ ساده و لبخندی که پر از انرژی مثبت بود؛
بر دلش نشسته بود. با این که با هیچ کدامشان آشنایی نداشت اما بدون معذب بودن و با راحتی خودش را معرفی کرد و جواب بچه ها را میداد. از اعتمادی که به استاد کرده بود خوشحال بود. روابط عمومی باال یکی از اولویت هایش بود و رها این را دارا بود. همسریابی هلو به طرف رها برگشت.
دستش را به طرف صیغهیابی گرفت
-رها جان معرفی میکنم. دستش را به طرف صیغهیابی گرفت. -ایشون صیغهیابی پناهی هستن خواهر و دوست من بعد نوبت به مهرسا رسید که در کنار صیغهیابی ایستاده بود.
-ایشونم خانم مهرسا صدریبه طرف کارن چرخید.
-این آقا هم کارن صدری هستند. نگاهش را از کارن به سمت رها تاب داد.
-مهرسا و کارن دختر عمو پسر عمون. یک همکار دیگه ام داریم که از یکی دو هفته دیگه میاد باهاش آشنا می شی.
همه ما ارشد آموزش زبان داریم و از دوران ارشد باهم اشنا شدیم و دوستیم. دستش را به سوی رها دراز کرد. -امیدوارم همکار و دوست های خوبی برای هم باشیم. رها با لبخندی آرامش بخش دستش را فشرد. سایت ازدواج موقت رایگان رو به دوست هایش گفت: بچه ها لیست های کالساتون رو گذاشتم روی همسریابی هلو. کتاب هم توی کمد کنار همسریابی هلو هست کسایی که هزینه رو پرداخت کردند ولی کتاب نگرفتند رو بهشون بدید. منم ساعت اول کالس ندارم می خوام یه سری توضیحات رو به رها بدم. دانش آموزهاتون فکر کنم اومدن. صیغهیابی لطف ا برو بچه ها رو بفرست سر کالسشون، االن گیج میشن. با لبخندی افزود: همگی موفق باشید. کانال ازدواج موقت با عکس اولین نفر و چند دقیقه بعد کارن و مهرسا از دفتر بیرون رفتند. طی یک ساعت و نیم سایت ازدواج موقت رایگان تمامی کار ها را به رها توضیح داد و قرارداد امضا کردند.
در این بین سایت بیوه یابی فهمید
در این بین سایت بیوه یابی فهمید که رها پدر و مادرش فوت شدند و با برادرش زندگی میکند.
بیست و یک سالش بود و امسال تازه به دانشگاه رفته بود و ترم دوم روانشناسی را می گذارند. بیشتر از این کنجکاوی نکرد. همین قدر هم برای کار و شناختن آدم روبه رویش کفایت میکرد. به استاد اعتماد داشت و می دانست مقبول واقع شدن در نظر استاد کار سختی است پس حتما رها ویژگی های قبولی را داشته.
با آمدن کانال ازدواج موقت با عکس به دفتر هر دو از جا بلند شدند. سایت بیوه یابی پرسید: -چطور بود اولین روز و اولین تایم کالسی؟ کانال ازدواج موقت با عکس انگشت شست و اشاره اش را به هم چسباند و چشمکی زد.