سایت همسریابی هلو


اعضای مرکز صیغه روزانه شیراز

اگه ازت شکایت کنه چی؟ صیغه روزانه شیراز با ناراحتی سرش رو انداخت پایین. صیغه میشم اینم شمارم شیراز قدمی بهش نزدیکتر شد و اینبار، تهدیدوار گفت

اعضای مرکز صیغه روزانه شیراز - صیغه روزانه


صیغه روزانه شیراز

اگه ازت شکایت کنه چی؟ صیغه روزانه شیراز با ناراحتی سرش رو انداخت پایین. صیغه میشم اینم شمارم شیراز قدمی بهش نزدیکتر شد و اینبار، تهدیدوار گفت دست به دامان او شو که چیزیش نشه؛ وگرنه برات گرون تموم میشه. چند لحظه، با چشمای درشت و قورباغه ایش صورت شرمنده صیغه روزانه در شیراز رو نگاه کرد و بعد، با قدمای محکم ازمون دور شد. به محض رفتنش، هممون به سمت صیغه روزانه شیرازی هجوم بردیم و همه شروع کردیم به دلداری دادنش. اشک تو چشاش حلقه زده بود و آماده بود تا گریه کنه.

نگران نباش صیغه روزانه شیرازی!

دست چپم رو روی شونه راستش گذاشتم و با لحنی که سعی داشتم نهایت آرامش رو بهش تزریق کنه گفتم نگران نباش صیغه روزانه شیرازی! مشکلی پیش نمیآد. من میکنم، خودتم کن. پلکاش رو با غم رو هم گذاشت و سرش رو نامحسوس تکون داد. دستم رو از رو شونش برداشتم و یه قدم رفتم عقب که کیمیا جام رو گرفت. صیغه روزانه شیراز رو به بغل کشید و زیر گوشش یه چیزایی زمزمه کرد. دلم برای صیغه روزانه در شیراز میسوخت... اون به حقوقش خیلی نیاز داشت؛ و اگه اتفاقی میافتاد و اون بیمار فلج میشد، صیغه روزانه شیرازی به خاک سیاه مینشست.

صیغه میشم اینم شمارم شیراز اسمم رو به زبون روند

خیره بهش بودم و تو ذهنم آیندش رو پیشبینی میکردم که صیغه میشم اینم شمارم شیراز اسمم رو به زبون روند خانم احمدوند! چشمام یه لحظه سوخت و پلک زدم. زود چرخیدم سمتش بله؟ با دست اشاره کرد تا برم پیشش. دستم رو از تو جیبم بیرون کشیدم. با قدمایی که سعی میکردم شتاب لازم رو داشته باشه، به سمتش رفتم. نگاه اخموش رو از رو گوشیش برداشت و مثل همیشه، با جدیت زننده ای ل**ب باز کرد برید اتاق شماره، ۲۷و سرم تخت ۳۲و ۳۴رو وصل کنید! بعد اون هم، سری بزنید به پخش اورژانس و بیمارای تازه وارد رو پذیرش کنید!

پوزخندی رو لبای قلوه ای و افتاده اش نشوند و متاسف، سری تکون داد. صداش لبریز از سرزنش بود. در حالی که به صیغه روزانه شیراز نگاه میکرد، ل**ب زد اینا همه کارایی بودن که صیغه روزانه در شیراز باید انجام میداد. نگاهم کرد نه شما. سری تکون دادم و با صدایی آروم، گفتم میدونم کار صیغه روزانه شیرازی اشتباه بوده؛ اما... با غصب پرید میون حرفم.

دست راستش رو به نشونه سکوت گرفت جلوم و چشماش رو بست توجیه الکی نکید خانم احمدوند! تاکید بیشتری کرد توجیه نکنید! دستش رو انداخت پایین و اخم به صورت، ادامه داد کار این خانم اشتباه بوده. دیگه هیچ حرفی نمونده. از این همه عصبانیت و زورگوییش، بدم میاومد؛ یعنی بیشتر متنفر بودم. پوفی کردم و همینجور که تلاش میکردم خونسردیم رو حفظ کنم، ل**ب باز کردم توجیه نیست صیغه میشم اینم شمارم شیراز، توضیحه. من همون اولم گفتم قبول دارم صیغه روزانه شیراز خطاکاره؛ قبول دارم که نباید دست به همچین کاری میزد. ولی صیغه میشم اینم شمارم شیراز... خودتونم میدونید که صیغه روزانه در شیراز جزو یکی از بهترین پرستارای این بیمارستانه. چند لحظه ای بدون حرف نگاهش کردم، تا تاثیر حرفام رو ببینم یادتون رفته مهدیس رو کی نجات داد؟ 

مطالب مشابه


آخرین مطالب