
همسر موقت بیرجند برای ناهار در آشپزخانه سوسیس سرخ میکرد و من جلوی تلویزیون نشسته بودم و میوه میخوردم که آیفون به صدا درآمد.
با دیدن تصویر آیهان پشت در، هم خوشحال شدم و هم تعجب کردم اون اینجا چه میکند.
درو باز کردم و به سمت در رفتم همسر موقت بیرجند از آشپزخانه داد زد: - کی بود حوری؟
با داد گفتم: - آیهانه. ایهان با یک دسته گل رز سفید و سرخ به سمتم می اومد و همان لبخند زیبایش هم در صورتش بود. سلام را کشیده ادا کرد و گفت: - این گلا تقدیم بانوی چشم رنگی. لبخندی زدم و گفتم: - مرسی... دستت درد نکنه! اینجا چیکار میکنی؟ - میخوای برگردم؟
نه منظورم اون نبود... یعنی میگم بعد یه ماه چی شد به من سر زدی اصلا اینجا رو از کجا پیدا کردی! ؟ لبخندی زد و گفت: - فکر کن دلتنگت بودم! بعد وارد خونه شد. نفس عمیقی کشید و گفت: ه -به به بوی سوسیس میاد. پس به موقع اومدم... روی مبل نشست. با گل ها وارد آشپزخانه شدم و گل ها را داخل گلدان گذاشتم و به همسر موقت بیرجند گفتم: - تو میدونستی آیهان میاد؟ - می دونستم میاد ولی امروز نه! آهانی گفتم و با شربت و شیرینی به پذیرایی برگشت؛ بعد چند دقیقه هم بساط نهار را کانال صیغه یابی بیرجند در حیاط روی میز غذا خوری چید.من در آرامش غذا میخوردم ولی آیهان و کانال صیغه یابی بیرجند درحال مزه پرانی بودند و باهم بحث میکردند. اینا چرا اینقدر صمیمی شدند؛ رو به آیهان و کانال صیغه یابی بیرجند گفتم
شما از کی باهم اینقدر صمیمی شدین؟
شما از کی باهم اینقدر صمیمی شدین؟ صیغه روزانه بیرجند با خنده گفت از وقتی که با گوشی من به زنگ زدی. جان نه بابا یعنی دوست شده بودند؛
نگاهم را به سمت اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در بیرجند تغییر دادم که با خنده گفت: - خب یادم رفته بود بهت بگم!
اره جون عمه زیبایش همان طور که از سوسیسی که بویش واقعا حال بهم زن بود میخوردم گفتم: - پس اقا آیهان تو دلت واسه من تنگ شده بود؟
با صدا خندید و گفت: - مگه شما دوتا باهم فرق دارین آخه دلم واسه تو تنگ بشه... انگار واسه اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در بیرجند تنگ شده دیگه... دوباره خندید. به هر دو آن ها با اخم نگاه کردم و گفتم: - من غریبه بودم دیگه؟ اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در بیرجند زود جبهه گرفت وگفت: - نه حوری گفتم بعد اینکه برگشتیم خونه بهت میگم دیگه...صیغه روزانه بیرجند را به معنی باشه تکان دادم و با غذایم بازی کردم و اینبار باز روبه تلگرام صیغه بیرجند گفتم: - تلگرام صیغه بیرجند این چیه دیگه... چرا اینقدر بو میده؟ تلگرام صیغه بیرجند با تعجب نگاهم کرد و گفت: - چی بو میده؟ با قاشقم به سوسیس ها اشاره کردم و گفتم: - اینا بومیدن... اینبار آیهانم گفت: - نه بابا اینا که بو نمیدن... ولی من مطمئنم بو میدهند یهو دل و رودم در هم پیچید و به سمت دست شویی دویدم و هر چه خورده بودم بالا آوردم اونقدر عق زدم که فکر کنم جان از تنم رفته بود.
ازدواج موقت بیرجند کمرم را ماساژ میداد و میگفت: - آخه چی شده حوری؟
مسموم شدی؟
من فقط عق میزدم. آیهان زود ماشینش را روشن کرد و من به کمک ازدواج موقت بیرجند سوار شدم و آیهان به سوی بیمارستان حرکت کرد.
بعد معاینه شدنم دکتر گفت: - ازدواج کردی؟
من با گیج بازی تمام گفتم: - نه.. و دکتر گفت: - خانوم شما علائم یه خانوم بارداری دارین پس باید آزمایش بدین ازدواج موقت بیرجند با تعجب گفت: - ولی خانوم دکتر خواهر من مجرده...
حتما مسموم شده!
رو به زن صیغه در خراسان جنوبی گفت
دکتر که رنگ پریده مرا دید رو به زن صیغه در خراسان جنوبی گفت: - مطمئنی خواهرت مجرده. سپس بیرون رفت زن صیغه در خراسان جنوبی با دهانی باز مرا نگاه میکرد آیهان هم از آن بدتر. خودم هم در شوک بودم. دیگه کشش این همه بدبختی را ندارم. ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان رو به من گفت: - حوری این دکتره چی میگه؟ از استرس به جان لبم افتاده بودم و هی میکندمش اگه من باردار باشم. چی؟ به خودم را اینبار خواهم کشت. ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان دستان سردم را در دستانش گرفت و با لرزش صدا گفت: - صیغه روزانه بیرجند این چی میگه؟ آیهان به کمکم آمد و گفت: - من صیغه میشم یه دقیقه بیا اینور. با عصبانیت من صیغه میشم رو به آیهان گفت: - ولم کن دارم دیوونه میشم... حوری این دکتره چی میگه؟ وقتی سکوت و اضطراب منو دید گریه اش شدیدتر شد شروع کرد به خود زنی پرستاری که اونجا بود هی با زبان تلخش میگفت: