
وقتش که بشه همه چی رو بهت میگم.
فقط یکم خرما وشیر بخور جون بگیری، آقا صیغه روزانه در تهران هم واسه شب واستون جگر میپزه. منم برم به کارام برسم. و سپس از اتاق خارج شد. بلند شدم و پرده پنجره را کنار زدم و به حیاط خیره شدم. هوا داشت کمکم غروب میکرد ولی باز منظره از این بالا زیبا دیده میشد.
بیسکوییتی در دهان گذاشتم و شیرینی که از زیر زبانم لمس کردم بهم انرژی داد.
صیغه روزانه در تهران جلوی تلویزیون نشسته بود
شیر را هم با خرما نوشیدم و سینی به دست از اتاق خارج شدم. صیغه روزانه در تهران جلوی تلویزیون نشسته بود و سیگار دود میکرد و به یه جا خیره شده بود. مردی که روبه رویم میدیدم، هیچ شبیه که میشناختم نبود.
سینی را به آشپزخانه بردم وروی میز گذاشتم وسپس به کنار صیغه روزانه در تهران برگشتم.
انقدر در فکر بود که اصلا صدا زدن های مرا هم نشنید. با تکان دادن دستم جلوی صورتش به خود آمد وگفت: - عه بیدار شدی؟
و سپس به سیگار مانده در لای انگشتش خیره شد و گفت: - اینجا هم که پر بوی سیگارهِ، واسه بچه ضرر داره.
و بلند شد و پنجره را باز کرد.
پوزخندی زدم و گفتم: - خودت هم میدونی که من این بچه رو نمیخوام. قرار هم نیست به دنیا بیاد، پس الکی خیال پردازی نکن
رو به من اخم کرد و گفت: - حرف بیخودی هم نزن.
این بچه صحیح و سالم به دنیا میآد، فقط همین. وسپس تلویزیون رو خاموش کرد وبا گفتن من گرسنم حوری، تو رو نمیدونم، رفت بساط شام را حاضر کند. پس لعیا خانوم کجاست؟ مردم از تنهایی و دلتنگی! وسپس من هم به حیاط رفتم و روی صندلی نشستم.مراکز صیغه در تهران یک تیشرت پوشیده بود با شلوار ورزشی ولی کلا خوشتیپ بود و انگار برای رویا ساخته شده بود. اخلاقشان شبیه بود و هردو بهم میآیند! ولی الان رویا چکار میکند؟ خواهرم حالش چطور است؟ مراکز صیغه در تهران جگرها را در صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم میکشید و روی زغال میگذاشت وباد میزد. بوی جگر حس گشنگی ام را بیشتر کرد و دلم هوس کرد که جگری که کمی آب دارد و کمی روی اجاق پخته را بخورم. بلند شدم و به سمت مراکز صیغه در تهران رفتم و همان طورکه به صیغه یابی تهران نگاه میکردم گفتم: - میشه اون صیغه یابی تهران رو بدی به من؟ صیغه روزانه تهران لبخندی زد و گفت: - باشه، فقط صبر کن کامل مغز پخت بشه بعد. نه من اونجوریش رو میخوام. خندهای کرد و گفت اینا از علامت ویاره ها، وسپس صیغه یابی تهران را به دستم داد. نمک را برداشتم و بیشتر بهش نمک زدم و با آب و تاب خوردم. انگار بهترین وخوشمزهترین غذایی بود که با اشتها میخوردم. صیغه روزانه تهران هم با لبخند هی ازدواج موقت تهران ساعتی را به دستم میداد و من شرش را میکندم. آخر سر با قهقه های که زد نیم متر بالا پریدم وگفتم: - چته دیوونه زهرهم ت رکید!
میگم یه ازدواج موقت تهران ساعتی هم بذاری
همان طور که میخندید گفت: - میگم یه ازدواج موقت تهران ساعتی هم بذاری واسه من بمونه، ممنون میشم. نگاهم به روی منقل کشیده شد تنها یک ازدواج موقت تهران ساعتی به جز صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم که در دست من بود مانده بود. از خجالت لبم را زیر دندانم کشیدم وگفتم: - وای من چطوری همش رو خوردم آخه؟
صیغه روزانه تهران با شیطنت گفت: - تو نخوردی که فسقلی عمو همش رو خورده. و دوباره خندید. صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم مانده را هم خودش به دست گرفت و بعد خاموش کردن منقل به سمت خانه رفت. دستم را روی شکمم گذاشتم که هیچ برآمدگی نداشت. و من لحظ های دلم لرزید برای جفتی که در بطن من دارد شکل میگیرد.