
راستی مامانت اینها چرا نیومدن؟ صیغه روزانه رشت مریض شده بردنش بیمارستان. مامانم زنگ زد گفت باید پیشش بمونه. امین نگران گفت: حالش خوبه؟ خندهم گرفت. خانه عفاف رشت کجاست نگران خاله منی؟
به هر حال بنده ی صیغه روزانه رشت... نگفت چی شده؟ خوشم صیغه گیلان که واقعا ته دلش مهربون بود برای همه. کانال همسریابی رشت چیز خاصی نیست، فشارش بالا پایین شده؛ ولی خب مامانم خیلی به خواهرش وابسته است! بابات چی؟ نمیاد؟ نه، فکر نکنم. نچی کرد و گفت: نمیشه اینجوری که، پس پاشو بپوش بیا خانه عفاف رشت کجاست ما. خوب نیست اینجا تنها بمونی! اخمی کردم. من اینجا راحتم. نگران نباش! صیغه روزانه رشته من پیشت بمونم؟ پوفی کشیدم.
صیغه میشم اینم شمارم رشت اینجا میمونم
نه، جات عوض میشه نمیتونی بخوابی. گفتم که نمیترسم. من از تو هم شجاع ترم! خندید. بلند شد و گفت: باشه ولی صیغه میشم اینم شمارم رشت اینجا میمونم. دیگه خوددانی!
به سمت آشپزخونه رفت تا استکان چای رو بشوره و بذاره سر جاش. خوشم صیغه گیلان خاکی و متواضع بود! اینطوری نبود که بگه من شانم در این حد نیست که یه استکان کوچیک رو بشورم. کال چیزی در این بشر وجود نداشت که من خوشم نیاد! توی پذیرایی براش جا پهن کردم. اصراری نکرد توی صیغه گیلان من بخوابه، درحالیکه هیچ مانعی جلودارش نبود! مسواکم رو زدم و سر جای خودم دراز کشیدم.
توی تاریکی یکم ترس برم داشت. عجیب بود. من که هیچوقت نمیترسیدم! با این وجود گفتم صیغه روزانه رشت خیرش بده که موند. اگه میرفت شاید از ترس سکته میکردم. خوابم نمیبرد. ناخودآگاه نگرانش بودم. هی این پهلو اون پهلو میشدم. فکر کردم که صدام کرد. بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون. جکسون رو دیدم که داره میکشتش. صیغه روزانه رشته بنفشی کشیدم. توی جام نشستم. گلوم می سوخت.
ای کاش خوابم نمیبرد. نفسنفس میزدم. خیلی زود اشکم ریخت. در صیغه میشم اینم شمارم رشت محکم باز شد و محمدامین نگران گفت: چی شده کانال همسریابی رشت جیغ زدی! بهش نگاه کردم و گفتم: تو سالمی؟ من؟ من خوبم! تو جیغ زدی! تندی به سمتم اومد و دستهام رو گرفت. یخ کردی. میخوای ببرمت دکتر؟ نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم خونسرد باشم.
صیغه گیلان کردی دختر
سرم رو تندتند تکون دادم و گفتم: نه. حالم خوبه. صیغه روزانه رشت فقط خواب دیدم. چیزی نیست! با خیال راحت بغلم گرفت و گفت: صیغه گیلان کردی دختر! اوف، خوب شد موندم اینجا. ببخشید از خواب پروندمت. بیدار بودم بابا. اخمی کردم. اصلا خوابت نبرد! گفتم که جات عوض بشه خوابت نمیبره. اوندفعه هم که اومده بودی همینطور شد! مهم نیست، مهم نیست. میخوای یه لیوان صیغه میشم اینم شمارم رشت بیارم برات؟ نه. برو بخواب. صیغه روزانه رشته خوبم! حرکتی نکرد. همچنان من رو توی حفاظ بدنش نگه داشته بود انگار که میترسید اتفاقی برام بیفته. آروم گفت: نمیخوای پیشت بمونم؟ خانه عفاف رشت کجاست کردم. از این خوابها زیاد میبینم. خیالت راحت باشه! آرومتر گفت: میشه پیشت بمونم؟ لحنش بیشتر حالت کانال همسریابی رشت داشت. چیزی نگفتم و از خودم جدا کردمش.