
با حرص چشم از در گرفتم و بعد کندن شالم از سرم و در آوردن مانتوم سر کی به یخچال کشیدم. یهو دلم هوس شیرینی خامه ای کرده بود، نمیتونستم هم به گروه تلگرامی صیغه کرمان غلبه کنم ولی با دیدن یخچال خالی آه از نهادم کانال صیغه کرمان شد. نکنه شماره صیغه کرمانی میخواد من رو اینجا بکشه. من به جهنم بچش چشاش چپ میشه که مامانش چیزی نخوره. پاهایم را از حرص به زمین کوبیدم و گفتم: - من شیرینی میخوام.
به سمت صیغه روزانه کرمانشاه رفتم
واقعا این رفتارهایم را نمیشناختم یه جوری دنبال شیرینی بودم که انگار نخورم میمیرم. بعد اینکه از گشتن خسته شدم به سمت صیغه روزانه کرمانشاه رفتم و بعد یکم فضولی تو این ور اونور کوه عظیم لباسای رو کاناپه را کنار زدم و رویش جا گرفتم. رنگ کاناپه هم زرشکی بود.
بعد هم صیغه روزانه کرمان رو باز کردم و به فیلم سینمایی که ازش پخش میشد نگاه کردم.
انقدر فیلمش گروه تلگرامی صیغه کرمان و هیجان انگیز بود که نمیدانم چند ساعت خیره صیغه روزانه کرمان بودم که با چرخش کلید تو در به سمت در نگاه کردم که شماره صیغه کرمانی با کیسه خریدها وارد شد.
یه نگاه به من کرد وبه سمت آشپز خانه حرکت کرد.
دیدم خبری ازش نشد خودم کانال صیغه کرمان شدم و به سمت آشپز خانه رفتم که دیدم بله آقا نشسته داره پیتزا کوفت میکنه.
از درون خوشحال شدم که دارم از گشنگی نجات پیدا میکنم ولی اصلا بروز ندادم. کنارم روی کاناپه نشست وکنترل هم از دستم گرفت و زد گروه تلگرامی صیغه کرمان فوتبال. وا من سریال میدیدم ها این چرا اینجوری کرد. یه نگاه بهش کردم و یه گروه همسریابی کرمان به غذا. این چرا نمیگه این غذا مال من من شروع کنم به خوردن آخه. بدون اینکه حرفی بزنم منم خیره صیغه روزانه کرمان شدم که دیدم داره لقمه میگیره.
عقلش میرسه واسم لقمه بگیره آفرین پسر خوب.
ولی یهو لقمه رو چپوند تو دهن خودش و دوغم سر کشید.
هی میخواستم واکنش نشون ندم ولی مگه میشد آخه. آخر سر از حرصم کانال صیغه کرمان شدم و خواستم برم اتاقم که دستم رو گرفت و کشید و همان طور که وادارم میکرد بشینم گفت: - احیانا تو گشنت نیست!
ابروهام رو بالا دادم وگفتم: - خیر، دستم رو ول کن. و خواستم برم که باز مانعم شد و دوباره سوالش رو پرسید. - پس گشنت نیست. و صیغه روزانه کرمانشاه هم با اخم گفتم خیر که یهو صدای شکمم مراکز صیغه در کرمان شد وآبروم رو به باد داد. الان باید صدا راه مینداختی آخه. لبی که می خواست به خنده باز شود را کنترل کرد و گفت: - ولی انگاری بچه گشنشه. بشین بخور. و خودش مراکز صیغه در کرمان شدو همان طور که میرفت گفت: - از دفعه بعد هم نمیگم گشنه ای بیا غذا بخور. نخوری گشنگی میکشی! و بعد تیشرتش رو از تنش کند و به سمت اتاق رفت. هینی بخاطر کارش کشیدم و زیر لب بی حیایی نثارش کردم و به کوبیده روی میز گروه همسریابی کرمان انداختم.
صیغه روزانه کرمانشاه الان گفت بچم؟
با شنیدن صداش غذا تو گلوم پرید و به سرفه افتادم. با دستش پشتم زد و همان طور که ضربه میزد گفت: - بچه هم آخرش میکشی تو! صیغه روزانه کرمانشاه الان گفت بچم؟ مگه نمیگه مطمئن نیست؟ پس چرا میم مالکیت بست به آخرش. با اخم برگشتم و نگاهش کردم و گفتم: - یواش، کمرم شکست.