به زوور مجبورش کردم خورد و تا پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو بلند شه من رفتم سمت تابلویی که روش نوشته بود صندق تا خواستم پول بدم صدای پنل کاربری سایت همسریابی هلو از پشت سرم بلند شد خانوم مهمون من هستن کیوان جان برگشتم و با ناز لبخند زدمو گفتم ای بابا نمی خواستم زحمت بدم
راه افتادم سمت در پنل کاربری همسریابی هلو
زحمتی نیس ممنون پنل کاربری همسریابی هلو جان از قصد اون جان رو اخرش گذاشتم تو دلم ایییی خندیدم به چپ شدن چشاش و بعد به لبخندش خواهش برگشتم سمت اون پسره کیوان هم دهنش باز بود هم چشاش دوباره خندم گرفت مگس میره بعد با یه کوچولو مکث گفتم خدافظ بیچاره انقد تعجب کرده بود اصلا جواب خدافظی رو هم نداد راه افتادم سمت در پنل کاربری همسریابی هلو هم دنبالم بازم مرسی خواهش می کنم بازم بیا لبخند کجی نشست کنج لبم چشم حتما فعلا خدافظ اونم لبخند زد و گفت خدافظ بعدم رفت تو پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو تو ماشین بود منم رفتم سمت ماشین راستش از این همه صمیمیتش خودمم شاخ دراورده بودم خو اخه تو ارژانتین که انقد گرم نبود بیخیال شدم و نشستم تو ماشین پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو همچین پاشو رو پدال گاز فشار داد که ماشین با صدای ناهنجار جیغ چرخ ها از زمین جدا شد.
ورود به پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو با حرص می روند و زیر لب غر می زد پسره بیشعور حالا میاد بدرقه واسه من یکی نیس بگه این ورود به پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو بدبخت بابات و کشت یا مامانت و؟! یا نهه شاید واس داداشت زن ناخلف گرفتم شایدم من بازرس وزارت بهداشتم دوسه بار اومدم در مغازتو تخته کردم. اون هی غر می زد و من تو دلم می خنریدم بالاخره رسیدیم مرسی خواهری گمشو پایین مونیکا تا نزدم لهت کنم اووو چته؟! منو نخورررر برو پایین باباا منو باش نگران این بیشعور بودم که وااای ایشون دپ می باشن ببرم حالشو خوب کنم عه ورود به پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو هااا؟! چیه؟!! گند زدین به حال من بینوا. خو من چیکار کنم؟!
سایت همسریابی موقت هلو با حرص صدای لاستیکارو دراورد
نمیفهمی میگم کلا با جنس زن مشکل داره؟! به درک گمشو خدافظ زبونمو براش دراز کردمو گفتم خونمون اینجاس گم نمیشم بعدم درو بستم و ورود به پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو با حرص صدای لاستیکارو دراورد و به سرعت نور دور شد با خنده رفتم تو مامان نشسته بود رو مبل جلو تلوزیون و سرش و به پشتیش تکیه داده بود و خوابش برده بود الکا هم کنار مامان رو زمین خواب بود رفتم جلو و تلوزیون و خاموش کردم بعدم رفتم کنار مامان فرشته و نرم گونش و با روی دستش بوسیدم تکون خورد اما بیدار نشد با ملافه که رو زمین بود روشو پوشوندم کنار الکا زانو زدم و اونو هم بوسیدم بعدم روش و کشید اخرای مرداد ماه بود و هوای بیرون فوق العاده گرم اما تو خونه خنکای کولر روح رو نوازش می کرد
تصمیم گرفتم یه اس ام اس به پنل کاربری سایت همسریابی هلو بفرستم
رفتم تو اتاق خودم و لباسام و با تاپ شلوارک صورتی خرگوشی عوض کردم بابا ماموریت بود و مسلما به این زودی ها برنمی گشت پس می تونستم راحت باشم اخه بنا به حرمتی که برای بابا قائل بودم هرگز به خودم اجازه نمی دادم لباس خیلی باز بپوشم برگشتم تو اشپزخونه و یه لیوان اب خنک برای خودم ریختم و بعد خوردنش برگشتم تو اتاق گوشیمو از تو کیفم بیرون کشیدمو تصمیم گرفتم یه اس ام اس به پنل کاربری سایت همسریابی هلو بفرستم نوشتم پنل کاربری سایت همسریابی هلو جووونی؟!! ؟ناراحت نباش عزیزم قول میدم اگه ایندفه دیدمش یکی بزنم تو گوشش و وادارش کنم ازت معذرت خواهی کنه بعد چند لحظه جواب اومد واقعا؟! خندم گرفت از این همه سادگی پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو اره خواهری باشه می بینم دیه دیگه جواب ندادم و به جاش تو گوشیم گشتم دنبال یه رمان خوب درواقع همیشه قصدم از رمان خوندن فرار از واقعیات بود حالا هم می خواستم از پنل کاربری همسریابی هلو و دلیل رفتار امروزش فرار کنم پس رمان بهترین گزینه بود
رمان فرمت رو انتخاب کردم تا بخونم چون اسمش جالب بود . یکی دو ساعتی که خوندم چشام گرم شد و به خواب عمیقی فرو رفتم دور و بر ساعت ده بود که مامان برای شام بیدارم کرد بازم دوس داشتم بخوابم مامان بذا بخوابم پاشو تنبل خان بعدم ادام و خیلی بامزه دراورد می خوام بخوابم خندم گرفت و زدم زیر خنده مامان چپ نگام کرد و بعد به سقف خیره شد و گفت نوچ نوچ ببین بچم خل شد بعدم زد زیر خنده با خنده ای که حالا تبدیل شده بود به لبخند دوباره دراز کشیدم و گفتم مامان جاان مونی بذا یکم دیه بخوابمممم چشمم روشن پاشو ببینم دختر ادم مگه رو حرف مامانش حرف میزنه؟! پاشو بیا شام همونی که دوس داشتی درس کردم. . اصلا از جام تکون نخوردم. . اونم دید اصلا تکونم نخوردم نشست کنارم. . نامردی نکرد و تا می تونست قلقلکم داد. . داشتم از خنده منفجر می شدم. . هرچی پیچ می خوردم تا از زیر دستش فرار کنم بیشتر منو می چسپید. . دیگه واقعا داشت اشکم درمیومد. . اونم بدون توجه به جیغ جیغ های من هی پهلوهام و با انگشتاش می چلوند. . بعدشم خودش خسته شد و یکم دستاشو شل کرد تا خستگی در کنه منم از فرصت استفاده کردمو عین ماهی از زیر دستش سر خوردمو فرار کردم.
پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو اره خواهری باشه
حالا دیگه خوابم به کل پریده بود همونطور در حال فرار رسیدم به دستشویی و پریدم تو. . دست و صورتمو شستم تا ته مونده ی خواب هم بپره. . دوسه روز می گذشت و بابا اومده بود. . عصر بود و منم بیکار بودمو جلوی تلوزیون لم داده بودم به مبل که گوشیم زنگ خورد.