ورود به سایت همسریابی نازیار خیلی پسر خوب و با شعوریه
تحقیر کدومه، ورود به سایت همسریابی نازیار خیلی پسر خوب و با شعوریه. چون تو فکر می کنی اونو هم مثل خودت مجبور به این ازدواج کردن به خودت این همه سخت می گیری اما مامان، باور کن!
اونم راضی به این ازدواج نیست اشتباه نکن عزیزم اون اگه مخالف این ازدواج بود می تونست خانواده اش و منصرف کنه دلش می خواست همه چیز را به مادرش بگوید، بگوید که ورود به سایت همسریابی نازیار از او متنفر است، اما غرورش اجازه نمی داد تا این حد خودش را تحقیر کند دلش نمی خواست به مادرش بگوید ورود به سایت همسریابی نازیار حتی او را آدم هم به حساب نمی اورد.
دو روز گذشته بود واو هنوز نتوانسته بود تصمیم درستی بگیرد از بس فکر کرده بود احساس می کرد سرش در حال انفجار است.
عجز و ناتوانی همه وجودش را فرا گرفته بود.
آدرس جدید سایت همسریابی نازیار را در دست گرفت
نازنین هم با پیشنهاد احمقانه ورود به سایت همسریابی نازیار مخالف بود با صدای تلنگری که به در اتاقش خورد سرش را برگرداند ادرس جدید سایت همسریابی نازیار نگران وآشفته در چهار چوب در ایستاده بود با لبخندی روبه او گفت: چرا اونجا وایسادی بیا تو آخه این روزها این قدر توخودت غرقی، که جرات ندارم از کنار اتاقتم رد بشم چرند نگو، خون آشام که نیستم، ازم بترسی آدرس جدید سایت همسریابی نازیار روی لبه تختش نشست و گفت: حال و هوای خونه روز به روز دلگیرتر میشه با مهربانی دست آدرس جدید سایت همسریابی نازیار را در دست گرفت و گفت: فکر می کنی من مقصرم؟ توکه غصه دار و دپرس باشی انگار خونه اصلا روحی نداره خوشگلکم روح خونه که تو هستی، نه من! تو همیشه با خنده هات همه رو شاد می کنی ولی وقتی تو نباشی سر به سر کی بزارم و باهاش بخندم باخنده آرام بر سرش زد وگفت: دیونه!
مگه من دلقکم در حالی که سعی می کرد بغض پنهان و فروخورده اش را مهار کند سرش را به زیر انداخت وشروع به بازی با روتختی سایه کرد.
سایه حس کرد که درونش آشوبی برپاست. دست زیر چانه اش برد وسرش را بالا گرفت و گفت: نبینم خواهر کوچولوی خوشگلم پکرو گرفته باشه چرا نباشم، تو این خونه انگار اصلا من وجود ندارم نمی خوای بگی چی شده؟
دو هفته دیگه اول مهره و مدرسه ها باز میشن ولی هیچکس تواین خونه فکر من نیست. همه فکر و ذکر بابا و مامان شده فقط تو و این خواستگاری لعنتی مگه هنوز نرفتی خرید؟ مامان که خیلی وقت پیش بهت پول داد تو که اخلاق منو میدونی، دوس ندارم تنهایی برم خرید، مامانم که این روزها حوصله خودش و هم نداره چه برسه خرید. توام که خودت و تو این اتاق زندانی کردی و فقط غصه می خوری مگه قرار نبود همراه سودابه بری؟ سودابه رفته مسافرت و چند روز دیگه برمی گرده عزیزدلم غصه نخور، مگه من مرده باشم بذارم خواهر نازم به خاطر یه چیز بیخود ناراحت باشه، با نازنین هماهنگ می کنم عصر سه تایی میریم خرید، خوبه؟
نه! با نازنین نه چرا؟
دوست دارم دوتایی با هم باشیم وقتی نازی همراهمونه یادتون از من میره خنده ای کرد و نیشگونی از لپش گرفت وگفت: ای حسود!خوب دروغ که نمیگم، شما این قدر حرف برا هم دارید که هیچوقت تموم بشو نیست بسیار خوب! عصر دوتایی با هم میریم ولی باید یه چیز خوشگل هم برای من بخری تو با اون نامزد خرپولی که داری چه نیازی به کادوی من داری؟
آدرس جدید سایت همسریابی نازیار جان!
اون نامزد من نیست سایه تو واقعا ثبت نام در سایت همسریابی نازیار و نمی خوای؟ چرا باید اونو بخوام! سایه باور کن توخیلی خنگی، اگه پسری به جذابی و خوشتیپی ثبت نام در سایت همسریابی نازیار خواستگارم بود یه لحظه هم شک نمی کردم و بهش بله رو می دادم خواهر من! همه چیز که خوشگلی و خوشتیپی نیست! ثبت نام در سایت همسریابی نازیار مرد کاملی که هر زنی آرزوشو داره اما من اون زنی نیستم که آرزوی مردی مثل ادرس سایت همسریابی نازیار و داشته باشم مامان راست میگه تو مخت پاره سنگ ورداشته که مردی به این جنتلمنی رو رد می کنی روی دستش زد و گفت: آره من خل شدم اونم ازنوع حادش، حالا پاشو بروکه مامان داره صدات میزنه در حالی که بر می خواست گفت: کاش ادرس سایت همسریابی نازیار خواستگار من بود.
می دیدی که همون شب خواستگاری بله رو می دادم وهمه رو راحت می کردم و از اتاق خارج شد سایه با جمله آخر آدرس جدید سایت همسریابی نازیار به فکر فرو رفت.
ادرس جدید سایت همسریابی نازیار اگرچه از نظر سر و زبان از او خیلی خوش زبان تر بود ولی از نظر روحی شکننده ترو حساس تر از سایه بود و با اینکه چشم های درشت و قهوه ایش جذابیت خاصی داشتند اما هرگزبه پای زیبایی و ظرافت سایه نمی رسید.
اگر ادرس جدید سایت همسریابی نازیار به جای او بود
سایه نمی دانست که اگر ادرس جدید سایت همسریابی نازیار به جای او بود چه تصمیمی می گرفت آیا حاضر می شد به خاطر جذابیت ادرس سایت همسریابی نازیار پا روی غرور خودش بگذارد و وارد بازی خطرنا ک دانلود سایت همسریابی نازیار شود و یا اینکه به خاطر غرور و خودخواهی دانلود سایت همسریابی نازیار آشوبی به پا می کرد که درس عبرتی برای هر دو خانواده شود با این فکر تصمیم گرفت خودش را فدای خانواده اش نکند، صدبار با خودش تکرار کرد نمی توانم زندگیم، آرزوهایم و جوانیم را فدای غرور بی جای دانلود سایت همسریابی نازیار کنم، بهترین راه را صحبت با ثبت نام سایت همسریابی نازیار می دید. باید به ثبت نام سایت همسریابی نازیار می گفت ادرس جدید سایت همسریابی نازیار از اوچه خواسته است، ثبت نام سایت همسریابی نازیار هرگز راضی نمی شد اورا فدای دوستی خودش کند. با خودش گفت: امشب حتما به پدرم خواهم گفت و خودم را برای همیشه از این همه فکر و خیال بیهوده راحت خواهم کرد، باید هر طور شده دوباره شادی را به خانه امان برگردانم غافل از اینکه سرنوشت بازی دیگری را با او شروع کرده است.