از کانال تلگرامی ازدواج موقت عفت شنیده بودم عاشقشونه!
نفس عمیقی کشیدم. منم متاسفم که متوجه خیر خواهیت نشدم! حالا آشتی می کنی؟ من که قهر نبودم! تو لغت نامه من، بی خبری یعنی قهر! پس آشتی! با هم خندیدیم و به کلاس آنیکا رفتیم. من واسه آنیکا باربی خریده بودم، چون از کانال تلگرامی ازدواج موقت عفت شنیده بودم عاشقشونه! بعد از اینکه جشن تموم شد آرمیتا به خونه خودش رفت. من و کانال تلگرامی ازدواج موقت عفت هم یک ساعتی بیرون گشتیم و خندیدیم؛ و در آخر برای من یک سبد رز سفید خرید... گل مورد علاقم!
دستام تو جیب پالتوم بود و نم نم تو خیابون قدم می زدم تا به مقصد برسم... به بچه های قد و نیم قدی کانال تلگرام ازدواج موقت عفت می کردم که با مقنعه های کج و معوجشون و کیف هایی که از خودشون بزرگتر بود دست مامانشون رو گرفته بودن و با آب و تاب در مورد معلم و کلاسشون می گفتن و مادرایی با عشق به بچه هاشون نگاه می کردن... من سال های اول مدرسه چیکار می کردم؟!
بعد از مدرسه گل می فروختم... بماند که چقدر خودمو از همکلاسیام مخفی می کردم تا نبیننم... کانال تلگرام ازدواج موقت عفت ترحم آمیز مادراشون هنوزم که هنوزه سوهان روحمه. کانال ازدواج موقت عفت وضع از هفت تا یازده سالگیم ادامه داشت... تا این که، خاله تربت اونجا مشغول به کار شد و من دیگه کار نکردم.... با یادآوری اون روزا، بغض کردم؛ روزایی که باعث شدن من قوی تر بشم و خیلی سخت گریه ام بگیره... تو کانال ازدواج موقت عفت مدت روزای خیلی خوبی رو با کانال تلگرامی ازدواج موقت عفت گذروندم و نسبت بهش حس بیگانه ای تو وجودم پدیدار شده.
رفتم تو سایت ازدواج موقت عفت
راستش درمورد حسم هنوز نتونستم باخودم رو راست باشم... یه هفته ای میشه که ازش خبر ندارم. در واقع خودش اینطور خواسته. گفت می خوام تو این یه هفته درمورد مسئله مهمی تصمیم بگیرم... الانم دارم مسیر کافه ای رو طی می کنم که قراره همو ببینیم... مشتاق دیدارشم! رسیدم...به سر در کافه کانال تلگرام ازدواج موقت عفت کردم "سایت ازدواج موقت عفت تلاطم". رفتم تو سایت ازدواج موقت عفت، با چشم دنبالش گشتم، هنوز نیومده. پشت میز دونفره ای که کنار پنجره بود نشستم. به ساعتم نگاه کردم... شیش و نیم. گارسون اومد سمتم. چی میل دارین؟
تمام کانال ازدواج موقت عفت حرکاتش بوی کلافگی می دادن
من فعلا منتظرم. سرشو تکون داد و رفت. از دور دیدمش. منو دید... اومد سمتم. سلام. سلام. گارسون دوباره اومد. کانال تلگرامی ازدواج موقت عفت: یه لیوان آب. رازیانه. چشمی گفت و رفت. سکوتو شکستم.... چه خبر؟! خیره شد تو صورتم... تک تک اجزای صورتمو از نظر گذروند... نفسشو فوت کرد بیرون. دستی تو موهاش کشید و از پنجره به بیرون کانال تلگرام ازدواج موقت عفت کرد و با انگشتاش رو میز ضرب گرفت و تمام کانال ازدواج موقت عفت حرکاتش بوی کلافگی می دادن! گارسون سفارشمونو آورد و رو میز گذاشت. نمی خوای چیزی بگی؟ سرشو آروم تکون داد و دستاشو رو میز قلاب کرد.
دلارا، تو دختر فوق العاده ای هستی؛ پاک، شجاع، سرسخت! جرعه ای از آبش نوشید. روزای خوبی رو با تو گذروندم و... و باعث شدی خیلی چیزا رو فراموش کنم... در واقع شاید... شاید هدف دوستی با تو همین بود؛ با هر کلمش انگار داشت جون می کَند... ادامه داد: این بود که بتونم بعضیا رو فراموش کنم.... اما باید اعتراف کنم که… ضربان قلبم از جمله آخرش شدت گرفت. باید ازدواج موقت عفت کنم که... نشد که فراموش کنم. سعی کردم دوست داشته باشم، ولی نتونستم و به این نتیجه رسیدم که گاهی با هزاران دلیل هم نمی تونی یه نفرو دوست داشته باشی ولی برعکس گاهی بدون هیچ دلیلی دیوانه وار عاشق می شی!
دوستی و کانال ازدواج موقت عفت ادامه پیدا کنه
نفس عمیقی کشید. با وجود تمام احترامی که برات قائلم، نمی خوام کانال ازدواج موقت عفت قضیه دوستی و کانال ازدواج موقت عفت ادامه پیدا کنه. به هرحال تو هم دختریو سرشار از احساسات دخترونه… نمی خوام به من... دستمو اوردم بالا تا ساکت شه. با صدایی که سعی داشتم از شدت بغص نلرزه و چشمایی که مطمئنا از شدت فشار قرمز شدن گفتم: تو...تو چی فکر کردی باخودت؟!
از سایت ازدواج موقت عفت زدم بیرون
بغضمو قورت دادم و شمرده شمرده گفتم: من هیچ حسی به تو ندارم و نخواهم داشت! از جام بلند شدم. درسته من دخترم... اما احساساتمو تو دلم نمی ریزم تا گندشون کنم... بلکه همون اول می کشمشون…! تو ام کسی نیستی که بخوای آدرنالین خونمو فعال کنی خیالت راحت! کیفمو از رو میز برداشتم. از سایت ازدواج موقت عفت زدم بیرون. بالاخره پلک زدم، صورتم خیس شد... دستامو روی گونه هام کشیدم.