او از موجوداتی سخن می گفت که در اطراف او هستند، و می کوشند او را اذیت و آزار نمایند. درحالی که هیچ کس در اطراف او نبود.
آدرس فردی را به همسریابی نازیار اناهیتا دادند
تا آن که چند روز بعد آدرس فردی را به همسریابی نازیار اناهیتا دادند. همسریابی نازیار اناهیتا بلافاصله تلفن زد و به سراغ او رفت. قبل از رفتن آن مرد نام امیر و نام پدر و همسریابی نازیار اناهیتا او را سوال کرده بود. آقای دکتر، دستم به دامن شما، جوون من داره از بین می ره، تو رو یه کاری. بکنید نگران نباشید همسریابی نازیار اناهیتا، من احوال پسر شما را دیدم، وقتی به خونه برگشتید، این آب رو روی بدن او بریزید، خوب می شه، خوب خوب نگران نباشید. یعنی ممکنه، همسریابی نازیار اناهیتاب از دست می ره، یعنی می گید کی اونو اذ یت می کنه، از ما بهترونه.
نه از ما بهترون که نباید ما رو بزنن، باید مهربانی کنن، اون ها هم یکی از موجودات هستند، اما از ما بهتر نیستند اون ها کی هستند ؟ اگه بگم نمی ترسید؟ نه بگید، چرا بترسم ؟
خب، اون ها جن هستند.
بلکه مثلاً همسریابی نازیار اناهیتاب اونا رو اذیت می کنن
اون خونه قدیمیه، سال های درازی است که جن ها اونجا ساکن هستند، البته به کسانی که اونجا ساکن هستند، از این اذیت ها نمی کنند، اما، نه اینکه اصلاً اذیت نکنند، بلکه مثلاً همسریابی نازیار اناهیتاب اونا رو اذیت می کنن، وسایل اون ها رو جابه جا می کنند، یا نمی گذارند سایت همسریابی نازیار اناهیتا های سالم توی اون خونه به دنیا بیاد، یا اگر زنی حامله شد، او را می ترسونن، تا سایت همسریابی نازیار اناهیتا اش بیفته و سقط بشه، به هرحال مشکل شما حله، این شیشه آب رو ببرید، روی پسرتون بریزید، خوب می شه، نگران نباشید، بفرمائید. من خیلی از شما ممنونم، امیدوارم پسرم خوب بشه. اگه خوب شد، فردا یه قربونی کنید، گوشت اونو هم به فقرا بدید. چشم، حتماً اگه خوب شد، به شما تلفن می زنم، . سایت همسریابی نازیار اناهیتا از دفتر دکتر خارج شد خداحافظ و رفت. فردای آن روز سایت همسریابی نازیار اناهیتا امیر تلفن کرد و خبر بهبود پسرش را به دکتر داد. دکتر را شکر کرد و خداحافظی نمود. دیگر ترس مرا برداشته بود حتی روزها وقتی جلوی آینه می رفتم گربه ها را درچشمانم می دیدم.
از آن شب به بعد جنگ وجدال های من با چند گربه ادامه پیدا کرد.جن ها در عالم انسان ها و در کوچه و بازار، معمولا به شکل گربه سانان ظاهر می شوند. البته به هر شکل دیگری هم که بخواهند، می توانند ظاهر بشوند (در این مورد ابتدا با هیچ کس حرفی نزدم وتنها خانواده من و خانواده او جای زخم ها را می دیدند دوران عقد 9 ماه طول کشید چون این شکنجه ها ادامه داشت خانواده ام مرا نزد یک همسریابی نازیار اناهیتاب در ماهدشت کرج بردند او در کاسه آبی خواند و بعد کاسه را کنار گذاشت به آینه نگاه کردم گربه ها را دیدم آن مرد همسریابی نازیار آناهیتا دست وپای گربه ها را با زنجیر بسته بود بعد از آن به من گفت باید چله نشینی کنی وتا چهل روز از چیزهایی که از حیوانات تولید شده استفاده نکنی تا چند روز غذا رشته پلو و عدس پلو می خوردم و این مساله و دستوراتی را که او داده بود رعایت کردم اما روزهای بعد پدر شوهرم که خسته شده بود اجازه نداد که این کار را ادامه بدهم. بعد از جشن عروسی ما، آن گربه ها رفتند.
تا مشهد نزد همسریابی نازیار آناهیتا برویم
جای دیگر یک گربه سیاه با دوغول بیابانی که پشت سر او حالت بادی گارد داشتند سراغم آمدند غول ها مرا می گرفتند و گربه سیاه مرا می زد. من با این گربه 5 سال جنگیدم تا اینکه یکی از بستگانم ما را راهنمایی کرد تا مشهد نزد همسریابی نازیار آناهیتا برویم. همسریابی نازیار آناهیتا از ما زعفران - نبات -پارچه و کوزه آب ندیده خواست. او به کوزه چاقو می زد زمانی که ما از خانه او خارج می شدیم ناگهان کوزه را پشت سرم شکاند و من ترسیدم. او گفت جن ها را از بین برده است. همان شب گربه بزرگ سیاه در حالی که چوبی در دست داشت به همراه 13 گربه کوچک سراغم آمدند و مرا به شدت کتک زدند حال یک گربه تبدیل به 14 گربه شده بود.
سراغ همسریابی نازیار اناهیتاب دیگری برویم
باز بستگان مرا راهنمایی کردند سراغ همسریابی نازیار اناهیتاب دیگری برویم. در قزوین پیر مردی با ریش های بلند. در چالوس پیر مردی. در روستای خاتون لر. در تهران و حتی 40 هزارتومن پول دادیم.