آرتین با پوزخندی گفت: فکر کردی به همسریابی موقت هلو پنل کاربری حسادت می کنم، اما نه، تنها چیزی که منو نگران کرده وضعیت و آینده تو سایه با ناامیدی آهی کشید و گفت: تنها دلخوشی من آسودگی خانواده م بوده و هست و حالا هم تنها بااین فکرکه اون ها راضی وخوشحالن این روزهای سخت و سپری می کنم آرتین به او خیره شد و با آرامش گفت: می دونی سایه!
تازه متوجه همسر یابی موقت هلو اشتباهم شدم
بار اولی که تودانشگاه دیدمت و درموردت تحقیق کردم فهمیدم دختر جسور وبی باکی و تنها با این دلخوشی که مقابل خانواده ات می ایستی سکوت کردم حتی شب خواستگاری هم وقتی قاطع ومحکم گفتی با این ازدواج مخالفی به خودم گفتم آرتین دیگه همه چیز حله، و سایه تحت هیچ شرایطی زیر جبر خانواده اش نمی ره اما وقتی تو و همسریابی موقت هلو پنل کاربری مصلحتی با هم کنار اومدید تازه متوجه همسر یابی موقت هلو اشتباهم شدم
که دیگه خیلی دیر شده بود.
سایت جدید همسریابی موقت هلو لطف کن
سایه! من برای برهم زدن این ازدواج لعنتی خیلی با خانواده ام درگیر شدم ولی نتونستم هیچ کاری کنم ؛ شاید مقصر واقعی من باشم که با اون همه شوق و اشتیاق درمورد تو برای پدر ومادرم تعریف وتمجید کرده بودم اون ها منو مامور کرده بودن در مورد تو تحقیق کنم ومن غافل از این بودم که تو رو کاندیدای ازدواج برای همسریابی موقت هلو پنل کاربری می دونن سایه تا حدودی منظور آرتین را می فهمید ولی دلیل ناراحتی او را اصلا درک نمی کرد به همین دلیل با حیرت پرسید: آرتین! تو خودتو مقصر این ازدواج می دونی ؟ لبخند تلخی زد و گفت: مقصر این ازدواج وهمه بدبختی های تو! وغمگین ادامه داد: اما دیگه همه چیز تموم شده و راه برگشتی نیست نگاه سایه در جمع به همسر يابي موقت هلو افتاد، در حالی که در حال گفتگو با دو مرد شیک پوش بود اما همه حواسش روی او وآرتین بود آرتین دوباره گفت: ای کاش به نصیحت من گوش می کردی و خودتو درگیر زندگی همسر يابي موقت هلو نمی کردی، یک روز می فهمی که اشتباه بزرگی کردی، اما اون روز دیگه خیلی دیره همه وجود سایه لرزید آرتین از چه چیز حرف می زد که او نمی دانست چرا آرتین باید این همه نگران او وآینده اش باشد. نمی توانست ناراحتی و نگرانی آرتین را در مورد زندگی خودش درک کند به همین دلیل گیج وسردرگم گفت: من نمی فهمم تو از چی حرف می زنی وچرا باید انتخاب سایت همسر یابی موقت هلو بزرگترین اشتباه من باشه ؟!
سایت همسر یابی موقت هلو از سکوی جایگاه مخصوص عروس و داماد بالا آمد و رو به سایت جدید همسریابی موقت هلو گفت: سایت جدید همسریابی موقت هلو لطف کن به بچه های شرکت تندیس برس و نذاربهشون بد بگذره کانال همسریابی موقت هلو درحالی که برمی خاست با کنایه گفت: تو هم نذار سایه این جا احساس تنهایی کنه وسپس رو به سایه گفت: امشب باید شب خاطره انگیزی برات باشه پس سعی کن ازش لذت ببری و از آن ها جدا شد. سایت همسر یابی موقت هلو با غضب نگاهی به چهره غم گرفته اش انداخت و گفت: نمی تونستی لباسی از این بهتر انتخاب کنی ؟ با حرص جواب داد: لباس این عروسی هم مثل دامادش به اجبار تنم شده خوب می تونستی انتخاب نکنی، عقل که داشتی! خیره به او نگریست وبا چشمانی تنگ شده گفت: چیو ؟ تو رو یا لباس و ؟
نفس عمیقی کشید وکنارش نشست وآرام زمزمه کرد: بهتره شنلت یه لحظه از شونت پایین تر نره والا بد می بینی از این لحنش برآشفت وخشمگین گفت: چرا؟!
مگه تو چکاره منی که باید گوش به حرفت بدم ؟!
ورود به همسریابی موقت هلو نگاهش را به روی مهمانان چرخاند
هان؟!فراموش کردی که تو هم برا من یکی هستی مثل همه مردهایی که این جا حضور دارن!یه غریبه! فقط همین! پس بی خود حرص نزن والکی خون خودتوکثیف نکن، چون برا من اصلا ارزش نداره ورود به همسریابی موقت هلو نگاهش را به روی مهمانان چرخاند ودر حالی که سعی می کرد لبخندی نمایشی بزند با آرامش گفت: هیچ می دونی من چقدر از زن های سبک سر و جلف متنفرم ؟!
پس کاری نکن وقتی هنوز جوهر عقد نامه مون خشک نشده مجبور بشم برگه طلاق و تو دستت بزارم و بی انکه منتظر جوابش بماند از جا برخاست و او را تنها گذاشت.
آخر شب موقع خداحافظی از خانواده اش تازه متوجه درد درونش شد مقابل ویلچر پدرش زانو زد و با شدت گریست.
او در حالی که موهای نرم دخترش را نوازش می کرد با غصه گفت: امیدوارم خوشبخت بشی دخترم، تا که من هیچ وقت احساس شرمندگی نکنم. ناهید خم شد وسایه را در آغوش کشید و گفت: عزیزم! منو ببخش، من به غیر از خوشبختی تو چیز دیگه ای نخواستم ونمی خوام.
سایه با گریه به ساغر نگاه کرد و خود را در آغوشش انداخت و به سختی گریست.
همسریابی هلو موقت به توهیچ صدمه ای نمی رسونه
ساغر با گریه گفت: سایه! بدون تو خونه دیگه هیچ روحی نداره دلش می خواست بگوید زیاد نگران نباش چون منم به زودی برمی گردم (اما در حالی که میان گریه لبخند می زد گفت: به اتاق من دست نمی زنی من حتما هر چند وقت یه بار اونجا میمونم او دست سایه را در دست ورود به همسریابی موقت هلو گذاشت و گفت: پسرم مراقبش باش، سایه همه زندگی منه قول بده خوشبختش می کنی همسریابی هلو موقت لبخندی زد و گفت: نگران نباشید آقای ستوده از چشما مم بیشتر مراقبشم در میان غم پدر و مادرش و ساغر، به طرف ماشین عروس رفت. وقتی می خواست سواراتومبیل شود کانال همسریابی موقت هلو کنارش بود و آرام زمزمه کرد مطمئن باش همسریابی هلو موقت به توهیچ صدمه ای نمی رسونه پس راحت و آسوده در کنارش زندگی کن و نگران هیچی هم نباش. اگر احیانا قصد آزارتو داشت فقط کافیه به من بگی، قسم می خورم که هیج وقت بهش اجازه نمی دم تو رو اذیت کنه لبخندی زد و گفت: نگران من نباش من مواظب خودم هستم قبل از اینکه فیلمبردار دستوری صادر کند سریع سوار شد و پس از چند لحظه همسریابی هلو موقت هم پشت فرمان قرار گرفت و در سکوت مشغول رانندگی شد احساس های گوناگونی به وجودش چنگ می زد، هم دلشوره و استرس داشت و هم ترس و نگرانی، نمی دانست این چندماه را در چه شرایطی طی خواهد کرد نگاهش در آینه به خودرو فیلمبردار افتاد و با ناراحتی رو به همسر يابي موقت هلو گفت: بهتر نیست فیلمبردار ومرخص کنی بره ؟!
همسر یابی موقت هلو بی حوصله نگاهش کرد و او ادامه داد: این عروسی مسخره چه چیزیش شبیه بقیه عروسی هاست که نیاز به فیلمبرداری وثبت خاطره داشته باشه
همسر یابی موقت هلو بی حوصله نگاهش کرد
نه من رغبتی برا دیدن این فیلم کوفتی دارم و نه مطمئنا شما، پس بگو بیشتر از این خودشو اذیت نکنه همسر یابی موقت هلو در آینه مقابلش نگاهی به خودرو فیلمبردار انداخت وبه سردی گفت: اگه دست من بود که حتی همین عروسی روهم نمی گرفتم بله می دونم!
با اینکه دلش نمی خواست طبق نظر سایه کاری انجام دهد، اما وقتی دید درست می گوید با زدن راهنما خودرو را کنار جدول نگه داشت و با اشاره دست از فیلمبردار خواست نگه دارد وقتی خودرو فیلمبردار کنارش ایستاد گفت: دلم نمی خواد از لحظه های خصوصی زندگیم فیلمبرداری بشه بهتره همین جا فیلمتون و تموم کنید سایه همراه با پوزخندی با تمسخر تکرار کرد: لحظه های خصوصی!!!
فیلمبردار از خواسته گفت: چشم هر طور میل شماست آقا! و از آن ها جدا شد. همسر یابی موقت هلو در حالی که دوباره به راه می افتاد با پوزخند گفت: بیچاره چه زجری کشید امشب از دست لجبازی ها و سرخودی های تو! حسابی کفریش کرده بودی.