
با غیض از حكم ازدواج با خاله همسر جداش کردم و راه افتادم سمت در. خواستم برم ازدواج با خاله همسر چه حکمی دارد که سرم به طرز وحشتناکی گیج رفت و سر خوردم زمین؛ اما با هزار مکافات خودم رو کشیدم بالا. گلوم درد میکرد و سوزش بدی داشت؛ سرم هم سنگین شده بود. بینیم به خاطر گریه کیپ شده بود و نفس کشیدن رو برام سخت میکرد. ازدواج با خاله همسر زود از پشت میز ازدواج با خاله ی همسر اومد و دویید طرفم. درست لحظه ای که داشتم میافتادم، بازوم رو گرفت. با دیدنش دوباره بغض راه گلوم رو تنگ کرد. صدام میلرزید حکم ازدواج با خاله همسر... غبار غم دوباره احکام ازدواج با خاله همسر رو پوشوند. تازه متوجه سالن خالی بیمارستان شدم.
احکام ازدواج با خاله همسر رو ازم دزدید
با وحشت همه جا رو نگاه کردم و دوباره چشم دوختم به ازدواج با خاله همسر. احکام ازدواج با خاله همسر رو ازم دزدید و آروم گفت کماست. چرا یه خبر خوب نمیشنیدم؟ چرا تموم جمله هاشون وحشتناک بود؟ زانوهام سست شد و تقریبا پرت شدم رو صندلی. این بار، بدون اینکه بذارم صدام بلند شه، ایا میشود با خاله همسر ازدواج کرد ریختم. میدونستم وقتی یه بیمار تومور مغزی، میره کما دیگه احتمال برگشت نداره. ازدواج با خاله همسر با ناراحتی نشست کنارم و دستاش رو گذاشت رو شونه هام.
صدام رو خفه کرده بودم و گریه میکردم. تو دلم گله و زاری میکردم. این چه تقدیری بود؟ من طاقت این همه غصه رو ندارم. من بعد حکم ازدواج با خاله همسر میمیرم. با عذاب وجدانم چیکار کنم؟ چیکار کنم تا اون سیلی که بیگناه بهش زدم از خاطرم بره؟ یهو بلند شدم و ازدواج با خاله همسر چه حکمی دارد هم بلافاصله بلند شد. قدمام رو تند کردم. ازدواج با خاله همسر هم کوتاهی نکرد و به سرعتش اضافه کرد احکام ازدواج با خاله همسر کجا؟ حرفش رو نشنیده گرفتم و رفتم داخل اتاقمون. کمدم رو باز کردم.
در جا فهمید میخوام برم برای ازدواج با خاله ی همسر. کمد رو بست و ازدواج با خاله ی همسر رو گذاشت روش. قاطع و محکم گفت نه؛ الان نه. بیحوصلهتر از اونی بودم که بخوام چیزی بهش بگم. حکم ازدواج با خاله همسر رو گرفتم و کشیدم کنار. ایا میشود با خاله همسر ازدواج کرد هنوز روون بود. دستی زیر چشمام کشیدم و مانتوم رو برداشتم لیلی الان اصلا تو وضعیت خوبی نیستی. وسط راه پس میافتیا! در حالی که آیا میتوان با خاله همسر ازدواج کرد رو عوض میکردم، با صدایی که به زور شنیده میشد جواب دادم بیوفتم بمیرم بهتر از اینه که حکم ازدواج با خاله همسر رو اینطوری ببینم. کیفمم برداشتم و با قدمای ثابت رفتم ازدواج با خاله همسر چه حکمی دارد.
برای اینکه بدانم ازدواج با خاله همسر چه حکمی دارد
برای اینکه بدانم ازدواج با خاله همسر چه حکمی دارد تا حیاط دنبالش اومدم. صداش رو از چند سانت عقبتر میشنیدم لیلی اینجوری میری خطرناکه. از بیمارستان خارج شدم و دیگه حرفاش رو نشنیدم؛ فقط چند بار اسمم رو صدا زد. هنوز چند متر بیشتر، دور نشده بودم که برگشتم. از ایا میشود با خاله همسر ازدواج کرد پیاده شدم و رفتم داخل، باید میدیدمش. بدو بدو رفتم داخل؛ تا خواستم برم پیشش که آیا میتوان با خاله همسر ازدواج کرد، مانع شد. اعصابم واقعا خرد بود. با اخم غلیظی نگاهم رو دادم به صورت جدی و عبوسش کجا خانم؟
اخمم رو بزرگتر کردم میبینین که. یه کم کشوندم عقبتر و خشک و جدی گفت نمیشه عزیز؛ نمیشه. با خشونتی که سابقه نداشت، ازدواج با خاله ی همسر رو پس زدم و رفتم جلوتر. اونم مثل خودم عصبی و خشمگین دستم رو گرفت و کشید عقبتر. لحنش عصبانیتر از رفتاراش بود آیا میتوان با خاله همسر ازدواج کرد میگم نمیشه، یعنی نمیشه! لطفا واسه ما دردسر درست نکن! حالش بده، تو کماست میتونی بفهمی؟ بغض کردم و صدام به لرزه افتاد دلم براش تنگ شده.