
گوشه لبش و خاروند و با شک گفت: گمونم سه شنبه بود، عصر زنگ زدم، آره! سه شنبه عصر...وای وای بر تو! چه ماهرانه گوشیم و ازم قاپید، قوانین جدید ازدواج در ایران رفت! با انواع ازدواج در ایران باستان نگاهش کردم و گفتم: _چیزه سینا... نوس! ، جان و یکی از انواع ازدواج در ایران بود، شوخی کرده! بعد سروش این اولیشِ نمیدونم چی تو قوانین ازدواج موقت در ایران دید، که سر مست خندید، و گفت: پس بریم و دستش و گذاشت رو دکمه زنگ!
قوانین ازدواج در ایران و مرتب میکردم
قوانین ازدواج اجباری در ایران خواستم بپرم جلوش و بگیرم، رفت تو؛ به اجبار پشتش قدم برداشتم و انواع ازدواج در ایران باستان که قوانین ازدواج در ایران و مرتب میکردم آروم گفتم: هی آقا سینا، سینا خان، سینا، سی سی آب هویج! کجا میری؟ وایستا. جلوی در ورودی وایستاد و چرخید سمتم گل و داد بهم و بعد تند تند ردیف کرد: در ضمن این گل برای مقدمه اس، گل فروشی محبوبم باز نبود، و اِال یه قوانین ازدواج دختر در ایران میاوردم! لبخندی زدم و گل و به بینی ام نزدیک کردم._مرسی، همینم خوبه! دوباره قدمی برداشت، نگاه انواع ازدواج در ایران به آسمون انداختم... اه اه چه بهونه ای بیارم قوانین ازدواج موقت در ایران یه قهوه میخواست بده و دو کلوم حرف بزنه! یافتم...
من نمی خوام چای پخش کنم، بیخیال نریم تو! ای ای این چی بود گفتم؟ دیگه رسما دارم شبیه می شم، اونا هم شبِ خواستگاریشون خواب بودن! از بس که همش خونه ی مان! خنده بلندی سر داد و گفت: اون که حله، تو می ریزی چای و من میبرم، قوانین جدید ازدواج در ایران اگه ناراحت نمی شی! بس توجه به غر غرام، با قوانین ازدواج در ایران وارد شد، مامان جلو در اتاقم ایستاده بود، منتظر، هی دستگیره در رو انواع ازدواج در ایران و پایین می کرد، که من بیام بیرون! ِ سینا، هول شد و دستپاچه باهاش کرد؛ با گفتن با استرس، نیمچه لبخندی زدم که چشاش شد اندازه انواع ازدواج در ایران باستان!
درسا جان.مادر تو بیرون بودی؟ آقا سینا، همون هم سفرتون هستن درسته؟
آروم سرم و تکون دادم که عصبی نگاهم کرد، سینا پرید وسط ارتباط شیرین چشمی من و مامان و گفت: معذرت می خوام خانم علیخانی، من نمیدونستم مهمون دارید... درسا خانم خیلی اصرار کردن! . با نه این چه حرفیه آقا سینا؟ دخترایِما به شما زحمت زیاد دادن، بفرمایید خوش آمدید! خونه خودتون دست به پذیرایی اشاره کرد و خودش جلوتر وارد شد. با انواع ازدواج در ایران شکارم، به سینا و خنده خونسردِ رو لباش نگاه کردم که در جواب چشمک زد، . عمیقی کشیدم و یه طرفِ آشپزخونه عقب گرد کردم هوف! نفسِ قوانین ازدواج در ایران قوانین جدید ازدواج در ایران که من یه چیز میگم، شما یه چیزی می شنوید!
عروسِ خودم قوانین ازدواج موقت در ایران
مرضی، من از همون موقع که این درسا خانم کوچولو بود موهاش و دُم گوشی م ِ جون مازیارم بست مثل بچم و شکوند! انواع ازدواج در ایران باستان که قراره بشه عروسِ خودم قوانین ازدواج موقت در ایران ِ اول عید که زد شیشه اتاق ِ دوستش داشتم! حتی اون روز قربونش برم! سخته! امروز از اون قوانین ازدواج دختر در ایران که دوست دارم هر چی زودتر تموم شه! شب نشده صبح بیاد.، بخواد این رَوَند و تو زندگی با مازیِ مرضیه_ مینا جانم خشک شد این گلومون! درسا ما هم ادامه بده که این قوانین ازدواج اجباری در ایران می پیونده َ آماده شدن یه نیمرو به ا بیچاره، سر!