
آروین با خنده گفت حالا نه که خیلی بدگذشت. وقتی این سایت همسریابی هلو رو زد دوید و رفت بچه ها رو صدا کرد. ترلان روی صندلی میز نهارخوری نشستم، قلبم اومده بود تو دهنم فاصلمون خیلی کم شده بود، شکر سایت همسریابی در استان قم یه کاری کردتا سایت همسریابی استان قم از جاش بلند شه، وگرنه به خاطر استرس از حال میرفتم.
همه ی بچه ها اومدن و پشت میز نشستن، سایت همسریابی استان قم با دیدن نیمرو چینی به دماغش داد و گفت میمردی یه غذای درست درمون درست کنی؟ قبل اینکه من چیزی بگم همسریابی قم صیغه گفت امروز آشپزی نوبت تو بود، ظهرکه هیچی برامون درست نکردی، شبم که جشنه فردا باید آشپزی کنی. سایت همسریابی استان قم بهم اشاره کرد و گفت پس اونچی؟ همسریابی قم صیغه اون بعد من نوبتشه. همسریابی قم صیغه با حرص گفت میمردین آشپز میگرفتین؟ سایت همسریابی در استان قم یه نگاه بهش کرد و گفت تقسیم کارکنید، نکنه انتظار داری غذا رو هم ما براتون درست کنیم؟ مژگان تقسیم کارکردیم، ولی خب تمیزکردن خونه به این بزرگی و آشپزی سخته. خب هرکس یک کار رو به عهده بگیره، مثلا من تمیز کردن اتاق هارو به عهده میگیرم.
غذا خوردیم و سایت همسریابی استان قم
همه باهام موافقت کردن، اینجوری میتونستم اتاق بچه هارو بگردم. بعد ازاینکه غذا خوردیم و سایت همسریابی استان قم ظرفهارو شست هرکس رفت تو اتاقش تا برای مهمونی آماده شه. سایت همسریابی در استان قم اومد سمتم و گفت خوشم اومد. با تعجب گفتم از چی؟ سایت همسریابی در استان قم از اینکه باهوشی، ولی اینرو بدون قبل تو من اتاقهاشون رو گشتم، چیز به درد بخوری توشون نبود، ولی شاید تو بتونی چیزی پیدا کنی که بتونی شر آرین و همسریابی قم صیغه رو از سرم کم کنی.
وقتی این سایت همسریابی هلو رو زد رفت تو اتاقش. بالاخره بعد از دوساعت از دست آرایشگر نجات پیدا کردم. ساعت پنج بود و بیشتر مهمونها اومده بودن، رفتم جلوی آینه و به صورتم نگاه کردم، خیلی خوشگل شده بودم، رژلب سرخی که زده بود لبهام رو بزرگتر نشون میداد، مدل سایهی چشمم فید بود، ترکیبی از رنگهای مشکی و قرمز ملایم و نقره ای، یه خط چشم پهن پشت چشمهام کشیده بود که حالت چشمهامرو خمار نشون میداد. رفتم کت و شلوار مشکیم رو که روی یقش سنگهای قرمز و مشکی کار شده بود، با تاپ مشکیم که جلوی سینش چین خورده بود و سنجاق سینهی نقره ای داشت رو پوشیدم، خیلی خوب بود، اینجوری تونسته بودم کله بدنم رو بپوشونم، شلوارش تا مچ پام بود
تنها یادگار سایت همسریابی هلو بود
واسه همین پابند طلا که تنها یادگار سایت همسریابی هلو بود و همیشه همرام بود رو به پام بستم. صندل مشکی که روش سنگهای براق قرمز مشکی داشت رو پام کردم و بندش رو بستم و سراغ سرویسی که سایت همسریابی هلو داده بود رفتم.