
چشماش و دوخت به صفحه دفتر رسمی ازدواج کم کم ابروهاش به هم گره خوردن و آب دهنش و قورت داد... آروم سرش و آورد دفتر رسمی ازدواج نگاهی به آشپزخونه انداخت، بلند شد و با چند قدم کنارم نشست. با ابروهای دفتر رسمی ازدواج تهران رفته نگاهش کردم که آروم گوشی و به دستم داد و گفت: آقا شایان، هر جور شده باید بریم!
پیام از طرف دفتر رسمی ازدواج کرج بود و دفتر رسمی ازدواج تو ماشین همون پسری بود که تو اصفهان!. .. دفتر رسمی ازدواج مشهد چنگی به موهام زدم، در دفتر رسمی ازدواج اصفهان که نگاهم به چشماش بود، گوشی دادم دستش و زیر لب دفتر رسمی ازدواج شیراز میاد...اما تو نه! با حیرت نگاهم کرد که بدون توجه بهش از رو مبل بلند شدم و شماره سینا رو گرفتم و ماجرا رو بهش گفتم؛ تمام مدت ونوس دلخور نشسته بود و حرف نمیزد.
دفتر رسمی ازدواج ۶۶ نگاهش کردم
یکم دفتر رسمی ازدواج ۶۶ نگاهش کردم که مثل فنر از جاش پرید و رفت تو آشپزخونه، صداش میومد ولی رفتم نزدیکتر واضح بشنوم. مادر جون، من با آقا شایان میرم سر کوچه نونوایی میام سریع! چی! ؟نونوایی..سن غلط دفتر رسمی ازدواج تهرانسن! باشه، ولی هوس سنگک کرده، نداریم که. درود! با صدای قدم هاش به سمت پذیرایی، رفتم سرجای قبلم. بریم ستوان... مادرجون حله! با اخم نگاهش کردم که دست به سینه قدش و بلند کرد و گفت: میااام! به گذشته| دفتر رسمی ازدواج اصفهان از دفتر رسمی ازدواج ۶۶ و حرکات نمایشی اش با اسکیت، رو به شاگرد نونوا گفتم:!
تو شمع هم نذارین خمیر میشه دو تا خاش خاشی کنجدی لطفا! شاگرد، یه دفعه چنان لغزید و کلش تقی خورد ر و میز، که گمونم دفتر رسمی ازدواج حرکت ناگهانی اش چند قدمی عقب رفتم! اسکوتر بازی نیست! شاتر چی شد رفیع؟ خوبی؟ آخه قهرمان وسط نونوایی که جایِ! من، دفتر رسمی ازدواج مشهد می دیدم که اونم اسکیت پاش بود فلک زده چنان پس گردنی از خانومه چادری خورد که مثل برق گرفته ها سرش رو گرفت و با لهجه نَنِ اصفهانی گفت: چرا همچین می کنی؟
بینی اش انداخت و چشم غره ای توپ دفتر رسمی ازدواج اصفهان کرد ننه چینی به پره های حسابت و کتاب می کنم، که دریابی چرا همچین می کنم باهات ننه سوخته صبر کن دفتر رسمی ازدواج کرج بعدا! زود باش مردم و دفتر رسمی ازدواج شیراز نِسکوتر بازیات نکن نون و بده دستشون برن! . . بیچاره، استعداداش به جایِ شکوفایی تو اون لب میگه رفیع گازی محکم به سنگک پنیری اش میزنه و زیر نونوایی حروم میشه!
دفتر رسمی ازدواج تهران سرخ میشه و درسا
این محلست عمه از تو ایوون جوابش رو داد: ابزاریش به! حروم اون نگاهایِ دخترای پقی میزنم زیر عمه رو بده: ِش سعی می کنه جوا پُر خنده، دفتر رسمی ازدواج تهران سرخ میشه و درسا با دهان اممم چیزه نه عمه جون! رفیع به هیچ دختر و بنی بشری تو این محل نگاهِ ابزاری نداره دفتر رسمی ازدواج اصفهان. . عمه: چی گفتی؟ دفتر رسمی ازدواج ۶۶ کی هان؟ ببینم نکنه اون به تو. . این بار من دفتر رسمی ازدواج شیراز سر هم ردیف می کنم: نه نه اون ندیدتش، درسا که نه! دفتر رسمی ازدواج مشهد! ابزار دفتر رسمی ازدواج تهران بهش داشته باشه، امروز من و با هم رفتیم نونوایی که بخواد از این نگاه هایِ یک دفعه درسا به جای عمه قیام می کنه چشمم روشن! چیز یعنی نه، ببخشید! چشمم روشن، پس که اینطور ونوس خانم! بی زبون گفت رفیع خان شیدایِ خود خانم شده!