یار و یاورش باشد. سرش را روی گذاشت و یک دل سیر گریه کرد.
نمی توانست ناراحتی سایت دوستیابی راحتی اش را ببیند.
انگار با ورود این سایت دوست یابی تهران به زندگیشان لبخند از روی لب تک تک اعضای سایت دوست یابی تهران پرکشیده بود وهر کدام به نوعی نگران و دلواپس بودند و این وظیفه او بود که غبار غصه و اندوه را از آسمان زندگی سایت دوست یابی تهران اش کنار زند.
وقتی سرش را از روی برداشت کمی احساس آرامش می کرد با خود اندیشید این تقدیریست که برایم رقم زده است پس باید خود را آماده هر پیشامدی کنم. با این حس که می تواند در مقابل هر مشکلی صبور باشد از اتاقش خارج شد پس از اینکه چند مشت اب به صورتش زد نگاهش را به آئینه انداخت در این چند روز کلی احساس نا امیدی و سرشکستگی می کرد. با یک لبخند ساختگی به طرف اتاق پدرش رفت و تقه ای به در زد با صدای ضعیف پدر در راگشود و وارد شد نگاه پدرش روی پنجره و خیره به اسمان سیاه شب بود. توی این چادر سیاه چه چیز جذابی وجود دارد که شما رو این همه مجذوب خودش کرده؟ پدر با لبخند به طرفش برگشت وگفت: یک ستاره درخشان و پرنور که همه زندگی منو روشن کرده دست استخونی پدرش را در دست گرفت و گفت: یعنی از من روشن تره؟
پدر دستش و فشرد و گفت: اون همه زندگی منه، سایه خوشبختی وآرامش من!
آرام انگشتش را روی لب پدرش گذاشت و گفت: هیس، ساغر می شنوه دوباره حسودی می کنه ساغر هم جای خودشو داره، اما تو عزیز دل بابا یی الهی من قربون بابای خوب خودم برم، توهم عزیزدل منی امروز می خواستم به آرش بگم تو راضی نیستی و قال قضیه رو بکنم ولی از بخت بد حالم بهم خورد.
آره سایت دوستیابی راحتی پسر خوب و فهمیده ای
فردا حتما بهش میگم بابا یه روز دیگه هم به هم وقت بدید فردا حتما جوابتون و می دم دخترم می دونم تو راضی به این ازدواج نیستی، این رو به راحتی تونگات می خونم، من تو رومجبور نمی کنم. این اشتباهیه که من مرتکب شدم وخودم تا آخر پاش می ایستم نه بابا، فکر نمی کنم بهتر از پسر آقای مشایخ خواستگاری داشته باشم آره سایت دوستیابی راحتی پسر خوب و فهمیده ای و من فکر می کنم تنها کسی که واقعا لیاقت تو رو داشته باشه همین سایت دوستیابی راحتی دست پدرش را بوسید و گفت: من میرم بیرون تا شما استراحت کنید برو دخترم و راحت فکرهات وبکن مطمئن باش جوابت هر چی باشه من از توحمایت می کنم و نگران هیچی هم نباش.
نگاهی با مهربانی به پدرش انداخت با اینکه مطمئن بود حرف دل پدرش چیز دیگریست لبخندی به رویش زد و اتاق را ترک کرد. تمام شب را در رختخواب غلت زد و از این پهلو به آن پهلو شد؛چه شبی سخت و پر استرس را پشت سر می گذاشت، دم دم های صبح بود که از خستگی چشم هایش به روی هم افتاد وبه خواب رفت نگاهی به ساعتش انداخت هنوز ده دقیقه به شش مانده بود سرعت قدم هایش را بیشتر کرد نمی خواست بعد از سایت دوستیابی راحت برسد و غرغرهایش را تحمل کند شاید هم قصد داشت آدم نکته بین و دقیقی به نظر بیاید. وقتی وارد کافی شاپ شد نگاهش را سریع روی همه میزها چرخاند، اثری از سایت دوستیابی راحت نبود پشت یکی از میزهای مشرف به در ورودی نشست می خواست سایت دوستیابی راحت در بدو ورودش به راحتی او را ببیند.
پیشخدمت کنارش ایستاد و با احترام به او خوش آمد گفت: با صدای ضعیفی تشکر کرد و درخواست لیوان آبی کرد.
قولی که به ورود به سایت دوستیابی همخونه شما داده
خیلی سریع لیوان خنک آب روی میز قرار گرفت. هنوز جرعه ای از اب ننوشیده بود که قامت بلند و استوار سایت دوستیابی راحت با گردنی افراشته وجدی در چارچوب در ظاهر شد، چقدر آن تایم و دقیق بود حتی یک دقیقه هم دیر نکرده بود، به راحتی او را یافت وبا قدم هایی پر اقتدار و با صلابت به طرفش گام برداشت. قیافه اش در تی شرت سفید چسبان با کت و شلوار اسپرت مشکی جذاب تر از همیشه شده بود.
لبخندی از رضایت روی لبش نشست او همیشه دکتر را در لباس رسمی دیده بود حتی شب خواستگاری هم کت و شلوار رسمی پوشیده بود و اینک جایی که اولین قرارشان شکل می گرفت او در هیبتی جذاب ومنحصر بفرد ظاهر شده بود. تپش قلبش هر لحظه بیشتر می شد واو قادر به کنترلش نبود. وقتی کنار میزش رسید بدون توقف ارام زمزمه کرد: دنبال من بیا و راهش را ادامه داد و در آخر سالن، جایی دنج و آرام صندلی را کنار کشید و بدون تعارف به سایه بر روی آن نشست. سایه در حالی که از رفتار چندش آورش حرص می خورد، صندلی را بیرون کشید و روبرویش نشست سایت دوستیابی راحت تلگرام در حالی که انگشتانش را در هم گره می کرد با نیشخندی بی مقدمه گفت: تا اونجایی که بیاد دارم قرار بود دیگه هیچ وقت همدیگه رو نبینیم از کنایه اش غمی عمیق قلبش را فشرد، اما نمی خواست امروز از درخشونت وارد شود پس با چهره ای سرد وآرام گفت: من قبلا از شما عذرخواهی کردم از چهره سرد و بی تفاوتش جا خورد، اما به روی خودش نیاورد وبه صندلی تکیه زد وگفت: من هم اینجا م تا به حرف های شما گوش کنم، می تونین شروع کنید اگر چه لحن سخنش مودب بود اما رگه هایی از کنایه به خوبی در آن مشهود بود که دل سایه را می آزرد بی حوصله و بی مقدمه گفت: من با پیشنهاد شما موافقم سایت دوستیابی راحت تلگرام لحظه ای متحیر به او خیره شد و سپس به روی میز خم شد وآرام پرسید: می تونم بپرسم چرا؟ بغض آلود جواب داد: باید آرامش و به ورود به سایت دوستیابی همخونه ام برگردونم همه اون ها به خاطر من پر از تشویش و نگرانین پدرم مدام به خاطر قولی که به ورود به سایت دوستیابی همخونه شما داده خودشو سرزنش می کنه و غصه می خوره، مادرم از غصه های پدرم هر لحظه و هر ساعت داره اشک می ریزه و خواهرم، خواهر حساسم!
ورود به سایت دوستیابی همخونه دلگیر و افسرده است
از اینکه عضو فراموش شده ورود به سایت دوستیابی همخونه است دلگیر و افسرده است، من بیشتر از این تحمل درد و غصه خوردن ثبت نام در سایت دوست یابی م و ندارم سایت دوستیابی راحت تلگرام با لحن ملایمی گفت: متاسفم!. ..
اما در این مورد کاری از دستم بر نمیاد و در این جریان من اصلا مقصر نیستم مطمئنا منم نیستم، با ورود ثبت نام در سایت دوست یابی شما همه خوشی های ما یک شبه از بین رفته. من می خوام شادی رو دوباره به خونواده ام برگردونم پیشخدمت برای گرفتن سفارش کنار میزشان ایستاد سایت دوستیابی راحت تلگرام خیلی آرام پرسید.