کار صيغه ياب رايگان بود
گدای پیر و پسر بچه ناپدید شده و شاید در همان نزدیکی ها در جایی خود را پنهان کرده بودند. سیگونیاک تمام حواسش معطوف به نجات ایزابل بود و بدون فوت وقت بدنبال مرد اسب سوار و محموله با ارزشش شروع به دویدن کرد. سیگونیاک چابک، لاغر و بدنی آماده داشت و خیلی زود خود را به اسبی که دو نفر را حمل می کرد نزدیک کرد.
مردان اسب سوار دیگر که متوجه شدند که مورد تعقیب قرار گرفته اند دست به اسلحه برده و یکی از آنها با تپانچه خود سیگونیاک را هدف گرفت و شلیک کرد. تیر صيغه ياب به هدف اثابت نکرد ولی سیگونیاک برای این که هدف گیری را برای آن ها مشکل کند بصورت مارپیچ می دوید. البته نتیجه صيغه يابي اينستاگرام کار صيغه ياب رايگان بود که صيغه ياب مجبور شده بود راهش را طولانی تر کند و این باعث شد که صيغه ياب هلو عقب بی افتد.
مردی که ایزابل را با خودش می برد به طور مستقیم بطرف انبوه درختان میرفت و از دو مرد دیگر جلو افتاده و حل مشکل سیگونیاک را به آن ها واگذار کرده بود. ولی ایزابل هم بیکار نبود و با جدیت تقلا می کرد و به افسار اسب آنقدر فشار وارد می کرد که اسب نمی توانست با سرعت زیاد حرکت کند. صيغه يابي اينستاگرام بود که سیگونیاک به آنها نزدیک و نزدیک تر می شد. صيغه يابي هلو بدون اینکه از سرعت خود کم کند شمشیرش را از غلاف کشید، آن را بهوا بلند کرد و آماده حمله شد. درست است که او یک نفر بر علیه سه نفر، صيغه ياب پیاده و سه نفر دیگر سوار بر اسب بودند ولی صيغه ياب وقت این را نداشت که صيغه يابي تلگرام مسائل را بررسی کند و برای نجات ایزابل اگر لازم بود به یک سپاه هم حمله می کرد.
با یک تلاش خارق العاده صيغه ياب هلو ناگهان سرعت خود را بیشتر کرد و به دو سواری که نزدیک تر به او بودند رسید. این دو سوار با سوار اولی که ایزابل را با خود داشت فاصله کمی داشتند. سیگونیاک با نوک شمشیرش پهلوی دو اسب را خراشید و اسبان که از درد دیوانه شده بودند چهار نعل خود را از شر صيغه يابي هلو عفریتی که بدنبال آن ها می دوید نجات داده و بدون توجه به این که سواران در چه جهتی می خواهند بروند بطرف دیگر رفتند. صيغه يابي اينستاگرام درست همان چیزی بود که سیگونیاک طلب می کرد. قلب مرد جوان طوری با شدت می تپید که صيغه ياب فکر می کرد که در همان لحظه منفجر خواهد شد.
صدای ایزابل بگوش صيغه ياب میرسید که فریاد میزد:
" سیگونیاک... بدادم برس... کمکم کن. "
صيغه يابي در تهران از کمر بیرون کشید
او با تلاش فوق بشری فاصله خود را با سوار کمتر کرد و جلو جست که دنباله تسمه ای را که مرد سوار بر اسب به کمر خودش و ایزابل بسته بود بگیرد. صيغه ياب هلو در همین حال فریاد زد: " من اینجا هستم... " سیگونیاک دنباله تسمه را گرفت و همراه و در کنار اسب می دوید. صيغه يابي هلو با تمام قدرتش سعی می کرد که سوار را از روی زین به زمین بیاندازد. سیگونیاک از شمشیرش از ترس اینکه ایزابل را مجروح کند استفاده نمی کرد. در صيغه يابي تلگرام حال مرد سوار کار نیز سعی خودش را می کرد که خود را از شر سیگونیاک خلاص کند ولی در این کار موفقیتی کسب نمی کرد برای اینکه هردو دستش در حین سواری مشغول بود چون با یک دست افسار اسب و بادست دیگر ایزابل را نگاه داشته بود. ایزابل هم تقلا می کرد که خود را از دست او نجات داده و خود را به زمین بی اندازد. سوار کار یک لحظه افسار اسب را رها کرده و کارد صيغه يابي در تهران از کمر بیرون کشید و با یک ضربه دنباله تسمه را که انتهای آن در دست سیگونیاک بود قطع کرد.
در همین موقع مهمیز های خود را به پهلوهای اسب فشرد و اسب بینوا که از ترس و درد بیتاب شده بود به جلو جست. سیگونیاک که خود را برای صيغه ياب رايگان حرکت آماده نکرده بود تکیه گاه خود را از دست داد و از پشت به شدت به زمین افتاد. افتادن صيغه ياب یک لحظه بیش طول نکشید و بلافاصله از جا برخواست و به تعقیب سوار کار و ایزابل ادامه داد. اسب و راکبانش حالا از او فاصله گرفته بودند و صدای ضجه و زاری ایزابل در گوش سیگونیاک کمتر و کمتر می شد. همان یک لحظه که برزمین افتاد باعث شد که کار تعقیب عمل بیهوده ای باشد. وقتی اسب و سوارانش در پشت انبوه درختان پنهان شدند سیگونیاک فهمید که برای نجات ایزابل دیگر امیدی نیست. تمام وجودش را غم و اندوه فرا گرفت و حالا اثر آن تلاش فوق انسانی اثر صيغه يابي در تهران را ظاهر می کرد.