
من... دوباره میتونم برگردم صیغه روزانه ساری آره. چون پارتیت کلفته. صیغه یابی مازندران خیلی به رئیس نزدیکه. تا حدود زیادی اختیار تام داره. ولی حیف شدا... دلم میخواست بخورمت! آراد میگه خوشمزه ای. لبخندی زدم و گفتم: جالبه. چرا شما... آدم ها رو میخورین؟صیغه روزانه ساری فقط برای اینکه گرسنه نمونیم. غذاهای انسان ها برای ما نفعی ندارن.
ولی با وجود رئیس... ما طبق برنامه پیش میریم. کسایی رو میخوریم که الزمه ازشون انتقام بگیریم. ولی اگه کسی خیلی پروندهش سنگینتر باشه، خودش رو نمیخوریم. اطرافیانش رو میکشیم تا بیشتر بسوزه. منتهی برای خوردن تو برنامه ای نداشتیم. همینجوری به سرم زد به حمید و سایت صیغه ساعتی در ساری بگم بیان بعد از یه مدت یه حالی ببریم! یه زن صیغه ایی در مازندران شما هیچوقت آدم نبودین؟ خندید: تو چقدر سوال میپرسی.
صیغه موقت ساری منم
خب باید بدونم. صیغه موقت ساری منم... مثل شمام. به صیغه یابی مازندران نگاه کرد و گفت: اکثرمون قبال انسان بودیم، مثل آراد. اما من از صیغه موقت ساری دودهایی بودم که از اول دود به دنیا اومدم. توی همین دودمان. دوست ندارم دود باشم! اگه دود نمیشدی میمردی. تو هویت من رو شناخته بودی، هویت سایت صیغه ساعتی در ساری رو هم همینطور. ما به اینکه توی دنیای بیرون آزاد باشیم نیاز داریم. رئیس به من گفته درس بخونم و هر طور شده به یکی از بیمارستانه ای خصوصی نفوذ کنم. اینطوری کمتر کسی شک میکنه. یه سوال، حالا ترسیدی؟
به نگاه کردم. به غم دفن شده توی چشم هاش. نه، فقط نگرانم... خیلی نگران. یه بسته رو بهم داد: این هدیه واقعی تولدته، بخورش. بازش کردم. نزدیک بود عق بزنم. خیلی گریه کرده بودم ولی باز هم از چشم های پف کرده م اشک جاری شد. چطور میتونم تبدیل به همچین موجودی بشم؟ آدم بکشم؟ بخورم؟ برای چی؟ برای اینکه روحی که بهت تزریق شده تغذیه بشه. صدای سایت صیغه ساعتی در ساری بود توی ذهنم. فهمیدم یه نوع ارتباط تلو پاتیکه ولی ادامه ش ندادم. جالب بود که نمیترسیدم. خوی وحشی گریم بیدار شده بود. از کیمیا پرسیدم: چی باعث میشه یه انسان دود بشه؟ وقتی که روحش رو بکشن. همونطور که روح تو رو کشتن. نذاشتن به هیچ کدوم از چیزایی که میخوای برسی. طوری که وقتی ما رو دیدی جیغ و داد نکردی و ترجیح دادی بکشیمت.
کاتالیزگر صیغه یابی مازندران
زن صیغه ایی در مازندران مواقع فقط یه کاتالیزگر صیغه یابی مازندران. یه ورد خاص که فقط صیغه روزانه ساری و آراد بلدن و فرد رو تبدیل به دود میکنن. یعنی... همه اینا جادوییه؟ شما با ارواح و اجنه کار میکنین؟ خندید و چیز دیگه ای نگفت. یه چیزی بگم کیمیا؟ چیه صیغه موقت ساری من دنیای دودها رو بیشتر از دنیای آدما دوست دارم. چطور؟ نمیدونم. شاید چون از همه ی آدم ها متنفرم! از همه ی معلم ها. همه معاون های مدرسه که به گشاد بودن مقنعه م گیر میدادن و نمره انضباطم رو کم میدادن، مامان و بابام. همه دوستایی که راحت ولم کردن، مسخره م کردن، همه روزهای تنهاییم، همه چیزهایی که دوستشون داشتم و ازم گرفتن. دیگه نمیخوام برگردم اون سایت صیغه ساعتی در ساری. کیمیا لبش رو کمی چین داد و گفت: نمیشه.
آراد تصمیم گرفته تو همون بمونی. میگه دوست نداره تو رو از خانواده ت بگیره. صیغه روزانه ساری خانواده؟ خانواده ای که هیچ اهمیتی به من نمیدن؟ خانواده ای که به زور میبینمشون؟ خانواده ای که به دنیا آوردنت، بهت زندگی دادن. ما دوست نداریم تو بدبخت بشی. تو بین ما دودها تنها کسی هستی که اون زن صیغه ایی در مازندران هم یه زندگی داره.