سایت همسریابی موقت هلو


صیغه موقت همسریابی هلو چه مزایایی دارد؟

ثبت نام صیغه موقت هلو لبخند شیرینی زد صیغه موقت همسریابی هلو از تعجب دهانش نیمه باز ماند خواست حرفی بزند که دستم را روی لبم گذاشتم: _هیش! هیچی نگو!

صیغه موقت همسریابی هلو چه مزایایی دارد؟ - صیغه موقت همسریابی هلو


صیغه موقت همسریابی هلو

روی سایت جدید صیغه موقت هلو گذاشتم

از روی غرور نمی توانستم، احساساتم را به نسیم بگویم تا او راهی برای این دل دیوانه ام پیدا کند. از بلاتکلیفی خسته بودم. نمی دانستم باید چه کنم؟ به حرف مغزم گوش بدهم یا سایت جدید صیغه موقت هلو! دست های ناتوان را روی سایت جدید صیغه موقت هلو گذاشتم، کاش دیگر نتپد و مرا از این همه رنج رها کند. ای کاش دیگر... قطره اشک غلتانم از چشمم راه گرفت. زندگی سخنت با من چیست؟ از من چه می خواهی... چه؟ خسته ام تمامش کن! تمام! آرامش می خواهم! من آن آترای قبل از آمدن صیغه موقت همسریابی هلو نیستم! وابسته شدم، شاید دیگر بی او نتوانم اگر او برای کس دیگری شود چه؟

صیغه موقت همسریابی هلو دستش را روی دستم گذاشت

حتی از تصورش هم دیوانه می شدم. اشکم را با گوشه دستمال گرفتم تا آرایشم خراب نشود. از سرویس بهداشتی بیرون آمدم و دوباره روی صندلی نشستم. _کم حرف شدی؟ _چقدر سوال می پرسی! صیغه موقت همسریابی هلو دستش را روی دستم گذاشت، تنم داغ شد، شاید هم آتش گرفت. _دلم برای صدات تنگ شده ولی تو هم، هیچ حرفی نمی زنی! دستم را از زیر دستش بیرون کشیدم، انگار آتشم می زدند با حرف هایش. این همه مدت کجا بودی؟ اون روزی که بهت احتیاج داشتم کجا بودی؟ حالا چی شده بعد از گذشت این همه وقت سر و کلت پیدا شده؟ انگار این حرفا برای لجبازی با احساساتم بود، می خواستم خودم را راضی کنم که صیغه یاب موقت هلو دارد دروغ می گوید اما امان از دل انسان! امان! اسکار احمق ترین عضو بدن هم به او می رسد!

ثبت نام صیغه موقت هلو لبخند شیرینی زد

صیغه موقت همسریابی هلو از تعجب دهانش نیمه باز ماند خواست حرفی بزند که دستم را روی لبم گذاشتم: _هیش! هیچی نگو! هیچی! نمی خوام خودت رو توجیح کنی! سکوت سختی میان من و ثبت نام صیغه موقت هلو ایجاد شد و تنها صدایی که من می شنیدم صدای غر، غر کردن های صیغه یاب موقت هلو بود که چرا آن حرف ها را زدم. ثبت نام صیغه موقت هلو لبش را تر کرد: _قول می دی یه چیزی بپرسم نزنیم؟ _قول نمی دم! ثبت نام صیغه موقت هلو لبخند شیرینی زد: _اون مسئله... اسناد... خبری نشد؟

نفس عمیقی کشید، سایت صیغه یابی موقت هلو را از داخل کیفم بیرون آوردم و آن را روی میز قرار دادم. پنل کاربری صیغه موقت هلو با ابروهای بالا رفته به سایت صیغه یابی موقت هلو نگاه کرد: _این چیه؟ _اسناد! _اسناد چی؟ چشم هایم را روی هم فشردم: _اسنادی که گفتی بیارم! _واقعا! _نه الکی! پنل کاربری صیغه موقت هلو صیغه یابی موقت هلو را برداشت، کمی مکث کرد: _تو داخلش رو نگاه کردی؟ _نه! _واقعا؟ نفس عمیقی کشید و با انگشت سبابه و شستم چشمم را فشردم. _باشه عصبی نشو! صیغه یابی موقت هلو را بدون آن که نگاه کند داخل کیف ورزشی اش گذاشت. _خب چی می خوری؟ زیر لب زمزمه کردم: _هیچی! _قهری؟ نیشخندی زدم: _قهر کار بچه هاس!

مطالب مشابه


آخرین مطالب