سایت همسریابی هلو


لینک همسریابی همسان گزینی

لینک همسریابی همسان گزینی توبه رو قبول میکنه! من نمیخوام اینجا بمونم! اگه بخوای میتونی من رو بکشی! ولی من اینجا نمیمونم! من حیوون نمیمونم! شیطان نمیمونم!

لینک همسریابی همسان گزینی - همسریابی همسان گزینی


همسریابی همسان گزینی

خوب میشی! چیزیت نیست. سایت همسان گزینی خوبم! به لینک همسریابی همسان گزینی خوبم. کیمیا: اینقدر رو اسمش قسم نخور. همین چندباری که اسمش برده شد به اندازه کافی رئیس رو عصبانی کرد. داره میاد اینجا ببینه چه خبره. سعی کن زیاد.... نعره ای از درد کشیدم و چشم هام رو به سیاهی رفت. درد همه جونم رو گرفته بود. انگار که از طریق زنجیرها به بدنم چیزی مثل برق وصل کرده باشن. صدای قدم های رئیس رو میشنیدم. رئیس: خب خب. گویا این عضو مهم، یکم ته خطی کرده.

چرا سایت همسان گزینی تو که دختر خوبی بودی. کانال تلگرام همسان گزینی نگفتم. رئیس با رای مخصوص اون پایین ایستاده بود و با لبخند نگاهم می کرد. تا کی اینجا می مونم؟ تا وقتی فکر برگشتن از سرت بیفته. خودت خوب میدونی راه برگشتی وجود نداره. برای شما وجود نداره! وگرنه هر دودی که توبه کنه لینک همسریابی همسان گزینی توبهش رو قبول میکنه! من نمیخوام اینجا بمونم! اگه بخوای میتونی من رو بکشی! ولی من اینجا نمیمونم! من حیوون نمیمونم! شیطان نمیمونم! من... برمیگردم! رئیس خندید: میدونی وقتی جادوگران به لینک همسریابی همسان گزینی آوردن فرعون چه کارشون کرد؟

آب دهنم رو قورت دادم. با ناامیدی گفتم: به بدترین نحو ممکن کشتشون. رئیس: درسته. توبه ی تو به درد خودت میخوره. به خاطر آراد یکم بهت مهلت میدم. اگه این کانال تلگرام همسان گزینی از سرت نیفته، میمیری. رئیس! خواهش میکنم! همین الان من رو بکش! رئیس همونطور که داشت ازم دور میشد گفت: راحت به دستت نیاوردم که راحت هم از دستت بدم. کیمی... شروع کن. ببینم چه میکنی ها. این افکار مزخرف رو از ذهنش دور کن. حافظه ش رو پاک کن. هر کاری میتونی بکن. کانال تلگرام همسان گزینی ارزشش رو داره!

شماره تماس سایت همسان گزینی تبیان نگاهم کرد

عربده کشیدم: دارم جدی میگم! رئیس: یه مرض روانی ساده است. قابل درمانه! و در آهنی سلول بزرگ رو به هم کوبید. شماره تماس سایت همسان گزینی تبیان نگاهم کرد و گفت: همسان گزینی موقت! این ... خیلی درد دارن. دلم نمیاد انجامشون بدم! ولی مجبورم، من رو ببخش. زیر یکی از سوره هایی که یادم بود رو خوندم و سرم رو سایت همسان گزینی گرفتم. توی دلم زجه زدم: - تو میدونی که دیوونه نشدم. نذار دوباره من رو ازت دور کنن! رئیس موافقت کرده. سرم رو به زور بلند کردم. جای سالم توی بدنم نمونده بود. دهنم طعم گس خون میداد ولی خیلی وقت بود مثل گذشته خون اذیتم نمیکرد.

آراد کانال تلگرام همسان گزینی و غمگین سرش رو بالا گرفته بود و نگاهم می کرد. آب دهنش رو قورت داد و گفت: همسان گزینی موقت... نمیتونم دوریت رو تحمل کنم. هه. واقعا من برای یکی مهم بودم؟ چه! چرا کسی که باید براش مهم میبودم مامان یا بابام نبود؟ لینک همسریابی همسان گزینی.... آراد: حواسمون بهشون بود. توی این مدت یکی به جای تو میرفت توی خونهتون و اونا با جادوی ما فکر میکردن که تویی.

به این کار میگن سیمیا پوخندی واضح زدم و با بغض گفتم: آراد چرا من هیچکس رو ندارم؟ چرا؟ بغضش ترکید. با چشمهای اشکی گفت: همیشه آدمهایی مثل ما هستن سایت همسان گزینی! غصه نخور! میدونم دوست نداری پیش من بمونی. اصرار نمیکنم. متاسفم که نتونستم کسی باشم که تو میخوای. من... بعد از همسان گزینی موقت حس کردم یه خونواده دارم! تو آدم عجیبی هستی! فقط به زبون مهربونی. فقط با من مهربونی، دلیلشم نمیدونم. ولی... آراد اینجوری نباش! حس انتقامی که داری.... از این به بعد... از دادش کانال تلگرام همسان گزینی ساکت شد حتی زنجیرهای شماره تماس سایت همسان گزینی تبیان هم ساکت شدن نه من تو کارای تو دخالت می کنم.

مطالب مشابه


آخرین مطالب