چون خوابی آبجی جونم، یا پیش نازی جونتی یا دانشگاه، وقتی هم که خونه ای توی اتاق، خواب تشریف داری! حالا تو که شش دانگ حواست جمعه بهم بگو قضیه چیه؟
برنامه صیغه یاب اندروید شانه ای بالا انداخت و گفت: چه می دونم!
اون آقا با کلاسه بود چند وقت پیش اومده بود عیادت بابا، همون که یه ماشین اخرین مدل و راننده خصوصی داشت؟!
آره همون! چند بار دیگه هم که تو نبودی اومده بود ولی چند روز پیش با خانمش اومد اینجا، خانمه خیلی مهربون و دوست داشتنی بود.
با اینکه خیلی با کلاس بود ولی مامان رو یکساعت بغل گرفته بود و گریه می کرد. موقع رفتن هم خانمه به من نگاه کرد و گفت: این ساغره، ماشاله چقدر بزرگ شده، با این حرفش معلومه بود که ما رو خوب می شناسه. خوب از کجا می دونی که خواستگارن ؟ از اونجا که وقتی سراغ تو رو می گرفتند خانمه گفت پس عروس گلم کجاست ؟!
برنامه صیغه یاب مشهد هم اصلا حوصله ندارم
که مامان هم گفت رفته دانشگاه، برنامه صیغه یاب رایگان طرف از اون مایه داراست فکر کنم تو هم رفتی جز خرپولای مملکت خوب اگه پول این همه برات مهمه می خوای تو بهشون جواب بده و برو جزء خرپولا آخه خنگول! اونا که از راه نرسیده، تو رو عروس خودشون می دونن، من و می خوان چکار؟ به هر حال برا من که فرقی نمی کنه، چون جوابم منفیه. نمی تونم کسی رو که نه دیدم و نه میشناسم یک شبه قبول کنم! برا برنامه صیغه یاب مشهد هم اصلا حوصله ندارم، اینا رو بهت گفتم که به مامان بگی! •وارد اتاقش شد و ناراحت روی لبه تخت نشست. نمی دانست چرا دلشوره دارد، نمی توانست به خودش دروغ بگوید. خوب می دانست تنها دلیلی که کلاسش را با دکتر مشایخ گرفته چیزی است غیر از آنچه که به نازنین و دیگران گفته، چیزی که حتی خودش هم جرات باورش را ندارد. •خوب می فهمید چرا وقتی دکتر مشایخ را از دور می بیند ناخوداگاه لرزشی محسوس به جانش می افتد و تپش قلبش بالا می رود، در زندگیش هیچ وقت جذب هیچ مردی نشده بود، چیزی که برایش جالب می نمود قیافه و زیبایی استاد نبود بلکه غرور و نگاه بی تفاوتش به اطرافش بود که او را جذب خود کرده بود به خودش فهمانده بود که این احساس زودگذر است و با فارغ التحصیلیش تنها به دفترچه خاطرات ذهنش می پیوندد. ولی اینک که قرار بود به یک مرد بیاندیشد نمی فهمید چرا ناخوداگاه ذهنش طرف دکتر مشایخ می رود. ..
لحظات با اضطراب و بسختی می گذشت. عقربه های ساعت هشت و بیست دقیقه را نشان می داد. در این بین مادرش ناهید دو بار به اتاقش آمده بود و با اخم حاضر نبودنش را به او گوشزد می کرد کلافه از جا برخاست و نگاهی به کمد لباسش انداخت شومیزبلند زرد آستین سه ربع اش که به تازگی خاله اش از فرانسه برایش فرستاده بود را برداشت وبا شلوار چرم مشکی و کمربندی از چرم مشکی که اندام موزون وکشیده اش را به نمایش می گذاشت ست کرد وپوشید، نگاهی به شال های رنگارنگی که داخل کمدش اویخته بود ؛ انداخت، اما شالی که با لباسش هماهنگی داشته باشد را ندید.
صندل های مشکی اش را پوشید وبه اتاق ساغر رفت، از رفتار ساغر خنده اش گرفته بود ساغر در حالی که خیلی به خودش رسیده بود با هیجان خاصی لحظه ای از مقابل آینه کنار نمی رفت با خنده گفت: ابجی کوچولو! چه خبر! خوشگل کردی؟
داخل کمد برنامه صیغه یاب تبریز سرکی کشید
برنامه صیغه یاب تبریز باظاهری دلخور گفت: فعلا که تو رو پسندیدن! پس دیگه نگران خوشگلی من نباش با این همه خوشگلی، حتما برنامه صیغه یاب شیراز تو رو جای من می پسندن و کار تمومه به داخل کمد برنامه صیغه یاب تبریز سرکی کشید وشالی ابرو بادی مخلوطی از زرد و مشکلی پسندید و بدون اجازه آن را برداشت وروی سرش انداخت و در حالی که از اتاق خارج می شد گفت: نگران منم نباش، چون همین برنامه صیغه یاب شیراز بهشون جواب منفی میدم و اون وقت میان سراغ تو.
برنامه صیغه یاب تبریز با اخم گفت: صبر کن ببینم! کجا داری میری؟
من می خواستم خودم این شالو بپوشم برنامه صیغه یاب تبریز جان مثل اینکه برنامه صیغه یاب شیراز من عروسما نه تو عروس خانم!
تو که چند لحظه پیش آقا داماد و پیش کش من کردی، حالا چی شد یهو چهار چنگولی بهش چسبیدی ؟! شال را از روی سرش بیرون کشید و گفت: بیا بگیر... خسیس اصلا نخواستم! برنامه صیغه یاب اصفهان با خنده گفت: بی جنبه! شوخی کردم، ! من می خوام اون کرم رنگه رو بپوشم، بیشتر به پوستم میاد. مادر وارد اتاق برنامه صیغه یاب اصفهان شد و با نگاهی به سرتا پای برنامه صیغه یاب رایگان با نگرانی گفت: این چیه پوشیدی؟! می خوای آبروی منو جلوی مهمونا ببری!! زود باش برو عوضش کن و یه دست لباس حسابی بپوش. برنامه صیغه یاب اصفهان گفت: مامان مدل لباسش که عالیه چون باعث شده استایل زیباشو به رخ بکشه، اما باید یه فکری به حال قیافه دیدنیش کنیم که اگه طرف این جوری ببینش در میره وبا شیطنت همیشگی خنده ی ریزی کرد وادامه داد: برنامه صیغه یاب!
اسم برنامه صیغه یاب مشهد با بهت به مادرش خیره شد
قیافه ت این هو مرده متحرک شده! مادر نگاهی به صورت بی رنگ برنامه صیغه یاب انداخت و گفت: برنامه صیغه یاب هلو راست میگه رنگت مثل گچ سفید شده برنامه صیغه یاب رایگان! اگه تو رو اینجوری ببینه که وا میره به محض شنیدن اسم برنامه صیغه یاب مشهد با بهت به مادرش خیره شد این تشابه اسمی بین دکتر و خواستگارش لرزشی عجیب به جانش انداخته بود با صدای زنگ در، مادر دستپاچه رو به برنامه صیغه یاب هلو گفت: اومدن، برنامه صیغه یاب هلو بدو بریم، برنامه صیغه یاب تو هم آماده باش تا صدات کردم بیا!
مادر از اتاق خارج شد.
برنامه صیغه یاب اندروید نگاهی به صورت بهت زده اش انداخت و گفت: وای چه باکلاس!
برنامه صیغه یاب مشهد ، چه اسم قشنگی داره
برنامه صیغه یاب مشهد ، چه اسم قشنگی داره، غلط نکنم خودش هم باید مثل اسمش جذاب و خوشگل باشه، یه جنتلمن به تمام معنا. اما با مشاهده چهره آشفته برنامه صیغه یاب با نگرانی گفت: برنامه صیغه یاب رایگان! چیزی شده ؟چرا مثل برق گرفته ها یه وری شدی نه چیزی نیست ؛....خوبم!
برنامه صیغه یاب اندروید با صدای مادرش که اورا فرا می خواند با عجله گفت: بهتره یه دستی به صورتت بکشی والا تا ابد الدهر رو دست بابا می مونی و سریع اتاق را ترک کرد.
مقابل آینه ایستاد و نگاهی به خودش انداخت، بدون ارایش هم زیبا و دلربا بود، این را همه می گفتند و او هم همیشه از اینکه مورد تحسین همه است لذت می برد.