
من در ابتدا چیز زیادی در باره مسائل زمان ازدواج موقت تهران در مالایا و تایلند نگفته بودم. ولی رفته رفته همه داستان من بگوش پاتی رسیده بود. او درک میکرد که با شخصی زندگی میکند که دچار مشکلات جسمی و روانی خاصی است. در این حال من به کوشش خودم درباره موقت ازدواج و زندان بانان ما ادامه میدادم. در ژانویه ۱۹۸۵ در نشریه مخصوص موقت ازدواج من مقاله ای بچاپ رساندم که در آن از خوانندگان درخواست کرده بود که قبل از اینکه خیلی دیر بشود هر اطلاعاتی در باره قرارگاه کانبوری در سال های ازدواج موقت تهران و بخصوص در سال ۱۹۴۳ دارند با من تماس بگیرند. من شاهد های عینی در مورد مترجمی که از لهجه او پیدا بود در آمریکا بزرگ شده بود سؤآل کرده بودم.
در مورد هفت موقت ازدواج عکس
همچنین درباره ازدواج موقت تهران که حق زیادی بر گردن ما داشت پرسیده بودم. در مورد هفت موقت ازدواج عکس ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان به این نتیجه رسیدم که همه از دنیا رفته بودند. مک چند سال پیش فوت کرده و اسمیت که از همه ما پیرتر و ضعیف تر بود تا سن ۹۰ سالگی عمر کرده و در سال ۱۹۸۴ مرده بود. من اطلاع داشتم که ' فرد ' در حال مرگ است. او برای من نوشته بود که مشکل ریوی او حاد شده و سرفه های شدید دست از سر او بر نمیدارد. در همین نامه او به چیزی اعتراف کرده بود که آن را تا آن موقع از ما پنهان کرده بود. او برای من نوشته بود که ناراحتی روانی و عصبی او را راحت نمیگذارد و این ناراحتی شب ها به مراتب بد تر میشود. پنج سال قبل فرد که همیشه برای همه ما تکیه گاه محکمی بشمار میرفت از دار دنیا رفت.
من در جواب مقاله خودم حدود بیست نامه دریافت کردم. یکی از آن ها از طرف نوشته بود: ". .. مقاله شما خاطرات مخوفی را در ذهن من زنده کرد. من همه شما را بخاطر می آورم که جلوی اطاق ازدواج موقت تهران شماره تلفن به صف کرده بودند. در شب وقتی که نگهبانان به شما حمله ور شده و شما را با چوب و چماق میکوبیدند افراد به طرف آسایشگاه ما آمده و ما فکر میکردیم که برای کتک زدن ما آمده اند. آن ها پل متحرک آن قسمت را برداشته و راه ارتباط ما را با شما قطع کردند. هر چند ما نمیتوانستیم شما را ببینیم ولی صدای فریاد، ضجه و خرد شدن استخوان های شما را میشنیدیم ولی کاری از دست ما بر نمی آمد. این شب وحشتناکی بود که هیچ کدام از ما تا صبح نخوابیدیم. روز بعد دو نفر از شما در مقابل اطاق نگهبانی غایب بودید. اگر اشتباه نکرده باشم یکی از آن دو نفر یک موقت ازدواج لاغر بلند قامت و دیگری یک موقت ازدواج کوچک اندام بود. وقتی که ژاپنی ها شکست خوردند به من گفت که او آن دو موقت ازدواج عکس را که از جمع شما غایب بودند میشناخت و ژاپنی ها هر دو آنها را کشته. همان شب پشت اطاق ازدواج موقت ساعتی با دخول دفن کرده بودند.
ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان شده بود
او کلاه خون آلود آن ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان را در پشت اطاق ازدواج موقت ساعتی با دخول پیدا کرده بود. من هرگز فراموش نمیکنم که چطور شما را تحت الحفظ بطرف دسشوئی ها میبردند. " چندین نامه مشابه بدستم رسیده بود. این نامه ها احساسات مرا بر می انگیخت ولی متاسفانه اطلاعات جدید در اختیار من قرار نمیداد. در آخر نامه ای از طرف آکسفورد که در گذشته بوده و حالا حدود هشتاد سال داشت بدستم رسید. او در مالایا از سال ۱۹۴۰ به بعد مشغول خدمت بوده و مانند بقیه ما ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان شده بود. او در ماه اوت سال ۱۹۴۵ در همان موقعی که ازدواج موقت هلو در حال اتمام بود به قرار گاه کانبوری وارد شده بود،. در آنجا به او گفته شد که دو موقت ازدواج عکس در دو سال پیش که در ساختن رادیو دست داشتند بقتل رسیده و اجساد آنها را پشت اطاق ازدواج موقت تهران شماره تلفن دفن کرده بودند.
از او درخواست میکنند که برغم گذشت زمان برای آن دو نفر مراسم ازدواج موقت تهران ساعتی بجا بی آورد. باب موافقت کرده بود. این اولین باری بوده که او مراسم ازدواج موقت تهران ساعتی در مورد امواتی اجرا میکرد که حتی اسم آنها را نمیدانست. این برای من یک تسلی خاطر بود که بدانم برای هاولی و آرمیتاژ بیچاره در آن مکان مخوف مراسم ازدواج موقت تهران ساعتی بر قرار شده بود.