
اینجا ساختمون هایی که صیغه روزانه مشهد توی فیلم ها و رمان ها توش زندگی میکنن، مجلل نبود. یه زیرزمین نمور و بزرگ بود پر از اتاق و صیغه روزانه در مشهد سرشار از انواع حشرات که به ما آزاری نمیرسوندن. تخت زهوار در رفته آراد، با وجود همه اینها یه جلوه خاصی داشت! اتاقش خاص بود. رنگ مشکی داشت و هرچند کهنه و قدیمی، زیبا به نظر می اومد. با اشاره آراد، رفتم کنارش نشستم. سرم رو روی شونهم گذاشتم و گفتم: آراد؟ بله؟ تو چرا...
مثل همه صیغه روزانه در مشهد
مثل همه صیغه روزانه در مشهد من صیغه میشم مشهد نمیکنی؟ یا... صیغه روزانه مشهد نیستی. یه جور خاصی هستی. یه وقتایی مهربون، یه وقتایی خشن. دستم رو روی دستش گذاشتم و زمزمه کردم: - هرچی هستی دوست داشتنی هستی. نگاهم کرد. نگاهش کردم. بوس های کوتاه به دستم زد و گفت: نظر صیغه مشهد فوری. راستش... هیچی اینجا رو دوست ندارم به جز وجود تو رو. تو این دنیایی که ازش متنفرم، یکی هست که دوسش دارم! خندیدم به ابراز محبت صادقانه اش. حس کردم همیشه پیشش میمونم.
همیشه دود میمونم و از دنیای بیرون متنفر باقی میمونم. میشم عشق آراد. اونم میشه عشق من. یه چیزی شبیه هارلی کویین و جوکر از نوع عاقل ترش. وقتایی که با هم حرف میزدیم دیگه از دنیا هیچی نمیخواستم. با این وجود، نمیفهمیدم چرا بین همه ی دودها، هیچکس نبود که مثل من بتونه لبخند بزنه. اکثرا غمگین و افسرده بودن. من بابت داشتن آراد صیغه روزانه در مشهد بودم ولی اون همیشه اون غم عمیق توی صیغه مشهد فوری وجود داشت. غمی که حس کردم هیچ وقت نمیتونم از بین ببرمش و این صیغه ماهیانه در مشهد رو خورد می کرد.
شاید فرق مهم من با اونا این بود که با یک پدر و مادر انسان زندگی میکردم. هنوز اون صیغه روزانه مشهد بودم. آراد یکم بلند شد متمایل به من، آرنجش رو تکیه داد و با دستش سرش رو گرفت. با دست دیگه ش مچم رو نوازش کرد و با مهربونی گفت: واقعا ناراحت نیستی که به خاطر خودم تو رو تبدیل به دود کردم؟ لبخندی زدم: نه. چون دنیای اینجا از دنیای من صیغه میشم مشهد برام قشنگتره. طرهای از موهام رو کنار زد و خیره به چشمهام باقی موند. به عسلی هایی که یکم بی رنگ تر شده بودن. آراد: تو واقعا دختر باهوشی هستی. همونطور که رئیس گفت. ولی.... دستی به گونه ام کشید: حیف که هنوز خیلی کوچیکی! کجام کوچیکه؟
صیغه مشهد فوری دستیارتم ها
هجده صیغه روزانه در مشهد! کلی کار میتونم انجام بدم. صیغه مشهد فوری دستیارتم ها! صیغه ماهیانه در مشهد... من... خیلی دوستت دارم. حس میکنم با خود خواهیم تو رو اذیت میکنم. حقت بود که اون صیغه روزانه مشهد بمونی. زندگی کنی، ازدواج کنی، یه زندگی خوب داشته باشی. می تونی من رو بفهمی؟ آراد.... هیس، چیزی نگو. گفتم که، هنوز کوچیکی. خیلی چیزا رو نمیدونی. برای صیغه ماهیانه در مشهد و جکسون مهم نیست که تو آسیب ببینی. ولی برای من مهمه. از بس که آقایی! مردمک چشمهاش رنگ یاقوت شد و باقی چشمش درشت و با غم زمزمه کرد: تو نمیفهمی. هیچی رو نمیفهمی. لبخند زدم: خیلی خوبه که نمیفهمم. چرا متوجه نیستی؟ من کسیام که توی دودمان همه ازش متنفرن. به خاطر نبوغم و یا هر چیز دیگه. یا حسادت میکنن و یا دشمنی. میدونی تا من صیغه میشم مشهد چه کثافت صیغه ماهیانه در مشهد نکردم؟ به دخترای زیادی که مثل تو بودن هتک حرمت کردم و... به بدترین شکل ممکن خوردمشون.