من ناچارم اوامر قوانین سایت همسریابی توران81 را اطاعت کنم
آیا دلیل همسریابی توران81 کار تو این بود که دیگر مرا دوست نداری که مرا بدست دشمنم سپردی؟ اگوستینو به من فرمان داد و من ناچارم اوامر قوانین سایت همسریابی توران81 را اطاعت کنم. به علاوه بچه های دیگری هم بودند که می توانستند نقش پسر بچه را بازی کنند و در آن صورت من نمی توانستم وارد همسريابي توران 81 قلعه بشوم. متوجه هستید؟ من با خودم فکر می کردم که شاید بتوانم که برای شما در اینجا کمکی باشم. من شجاع، قوی و چالاک هستم. ممکن است که من خیلی کوچک باشم ولی در عوض مثل صاعقه سریع هستم. تا من هستم اجازه نخواهم داد کسی به شما صدمه بزند. ایزابل شیکیتا را جلو کشید و روی زانوی خود نشاند و گفت:
" آیا همسریابی توران 81 جدید قلعه خیلی از پاریس دور است؟ آیا تو از هیچکس اسم توران 81 سایت همسریابی محل را شنیده ای؟ "
دختر بچه گفت:
" بله... یکی از آن ها اسم اینجا را به زبان آورد. آه... همسریابی توران81 چه اسمی بود؟ "
شیکیتا در حالی که سرش را میخارید که حافظه اش را تحریک کند به سقف نگاه می کرد. خون در عروق ایزابل منجمد می شد. اگر دختر کوچک سایت همسریابی توران 81 جدید یک کلمه را بیاد نمی آورد تمام امیدهای ایزابل بر باد رفته بود. او در این حال گونه های قهوه ای رنگ شیکیتا را نوازش می کرد. بچه بیچاره. ..در تمام عمرش کسی دست نوازش بسر او نکشیده بود. بالاخره بعد از چند لحظه که برای ایزابل مثل چند قرن جلوه گر شد کودک گفت: " من فکر میکنم همسریابی توران 81 جدید اسم وا... لو...مب...روز بود. "
دختر بچه همسريابي توران 81 اسم را به کندی تلفظ کرده و بین هر سیلابل کمی مکث می کرد. او ادامه داد: بله... والومبروز... من مطمئن هستم. سايت همسريابي توران81 اسم همان آقایی است که کاپیتان فراکاس شما او را در یک دوئل مجروح کرد. بهترین کاری که کاپیتان شما می توانست بکند توران 81 سایت همسریابی بود که او را بجای مجروح کردن می کشت. با کشتن او این همه گرفتاری برای خودش و شما پیش نمی آمد. سايت همسريابي توران81 دوک ثروتمند آدم بسیار بدی است. هر چند که پول های طلای خود را مشت مشت به این طرف و آن طرف می ریزد. درست مثل برزی گرانی که بذر می پاشند. شما خیلی از او بدتان می آید، اینطور نیست؟ من فکر می کنم که شما میل دارید که هر چه زودتر از نزدیکی ادرس جدید همسریابی توران 81 فرار کنید.
ایزابل از شنیدن همسریابی توران81 حرف های نامربوط وحشت کرده بود
ایزابل به سرعت گفت: " آه... بله... واقعا. ولی افسوس که اینکار برای من امکان ندارد. یک خندق آب عمیق دور تا دور قلعه را فرا گرفته و آن ها پل معلق را هم کشیده اند. در پشت هم قفل و زنجیر شده است. هیچ راهی برای فرار وجود ندارد. شیکیتا به قفل و زنجیر می خندد و آن را مسخره می کند. همین طور به دیوار های بلند و خندق های عمیق. شیکیتا از مستحکم ترین زندان ها هر موقع که بخواهد در جلوی چشم زندان بانان می تواند فرار کند و به کره ماه برود. اگر شما میل داشته باشید، قبل از اینکه آفتاب در بیاید کاپیتان فراکاس شما خواهد دانست که گنجینه گرانبهایش در کجا زندانی است. ایزابل از شنیدن همسریابی توران81 حرف های نامربوط وحشت کرده بود. همسریابی توران 81 جدید بچه به نظر نمی رسید که عقل کافی داشته باشد. ولی صورت شیکیتا آرام و چشم های سیاهش صاف و عادی بود. ادرس جدید همسریابی توران 81 با لحنی صحبت می کرد که جای تردید باقی نمی گذاشت که در حرف های خود صادق است.
این طور به نظر می آمد که همسريابي توران 81 موجود کوچک واقعا دارای توران 81 سایت همسریابی نیروهای شگرفی بود که ادعا می کرد. سايت همسريابي توران81 برای اینکه ایزابل را ترغیب کند گفت: بگذارید کمی فکر کنم. حرفی نزنید و حرکتی هم نکنید برای اینکه کوچکترین صدا تمرکز مرا بهم می زند. من بایستی با روح خودم صحبت کنم. شیکیتا سر خود را خم کرد و دست هایش را روی چشمانش گذاشت. برای چند دقیقه به همین صورت بی حرکت ماند. بعد بدون یک کلمه حرف از جا برخواست، بطرف پنجره رفت و مدتی در تاریکی به بیرون خیره شد. ایزابل که با نگرانی به حرکات همسریابی توران81 کودک نگاه می کرد و نمی دانست چه اتفاقی قرار است بی افتد با خود گفت: آیا واقعا این بچه قصد دارد خودش را از همسریابی توران 81 جدید پنجره به پایین پرتاب کند؟ درست روبروی سایت همسریابی توران 81 جدید پنجره در طرف دیگر خندق یک درخت تنومند پیر و بلند بود که شاخه های عظیمش بطور افقی در تمام جهات پراکنده شده بود. ولی نزدیک ترین شاخه از این پنجره دست کم دو متر فاصله داشت. به هر جهت همین درخت بود که شیکیتا برای فرار از قلعه در نظر گرفته بود. قوانین سایت همسریابی توران81 از پنجره فاصله گرفت و از جیبش یک طناب بلند و باریک که از موی دم اسب درست شده بود خارج کرده و بادقت شروع به باز کردن آن کرد.