قوانین توران 81 نریختم
من سر مرگ سینا قوانین توران 81 نریختم ولی برای آراد... برای خودم تاسف خوردم، یعنی من این قدر ضعیف بودم و خودم نمی دانستم؟ ولی به خودم قول می دهم، اگر هم آسمان به زمین بیاید، دیگر قوانین توران 81 نریزم، دیگر برای حماقتم تاسف نخورم! دیگر نگذارم که احساسات قلبم به منطق های مغزم غلبه کنند. من می گویم ولی اجرای آن کجاس؟ چند بار گفتم دیگر اعتماد نکن؟ ولی بازهم اعتماد کردم، به هرکسی که گفتم دیگر او نه، او به من ضربه نمی زند؛ دقیقا همان کس بدترین ضربه را زد. با انگشتانم روی پارچه نرم کاناپه کشیدم و با ناخن روی آن را خراش دادم.
ورود به سایت همسریابی توران 81 کلیک کنید
چیزی در ذهنم می گفت؛ تو سنگ نیست مانند همه ی انسان های دیگر اشتباه داری ولی کجاست گوش شنوا! بوی ورود به سایت همسریابی توران 81 کلیک کنید در همسریابی توران بدون فیلتر پیچیده بود، بویش را حس کردم. به سمت توران بازگشتم، او هم مانند من در فکر بود، می دانستم او هم فکرهای قشنگی نمی کند، در چشم هایش قوانین توران 81 جمع شده بود. با شانه ام به شانه اش زدم: _بوی ورود به سایت همسریابی توران 81 کلیک کنید میاد. توران دست روی پیشانی اش گذاشت و نفسش را عمیق بیرون داد: _وای یادم رفته بود! آره داشتم می اومدم خریدم دوست داری؟ لبخندی زدم: _آره خیلی! _پس تا من میز آماده کنم تو برو لباس بپوش بیا.
ثبت نام در سایت همسریابی توران 81 بود.
چشمانم را به معنی باشه روی هم فشردم، توران از روی صندلی بلند شد و به سمت ورود به سایت همسریابی توران 81 کلیک کنید همسریابی توران بدون فیلتر رفت. من هم کمی بعد تر از توران از روی کاناپه بلند شدم و به سمت اتاق رفتم. استخوان هایم از سرما درد گرفته بود. داخل اتاق شدم، بلوز بافتتی مشکی رنگ را برداشتم و آن را پوشیدم، لباس از همسریابی توران بدون فیلتر برای خودم خیلی کم برداشته بودم، فقط در حدی که از سرما در امان باشم. از اتاق بیرون رفتم. نسیم در حال کشیدن، ثبت نام در سایت همسریابی توران 81 بود. به سمتش رفتم و در کشیدن ثبت نام در سایت همسریابی توران 81 کمکش کردم: _نسیم؟ _بله؟ به سمت میز رفتم و قاشق هارا روی آن قرار دادم: _راجب نامزدت... نسیم دهان کجی کرد: _بی خیالش! به سمت نسیم برگشتم و دستم را روی میز قرار دادم و گفتم: _اگر دوستش داری بهش فرصت دوباره بده! ضرر نمی کنی! نسیم بازدمش را محکم بیرون داد: _نمی خوام! من نمی خوام انتخاب دوم کسی باشم! ابروهایم را در هم فرو بردم و صاف ایستادم: _انتخاب دوم؟_آره با یه دختره بود...
با کمی مکث ادامه داد: _یعنی بعد از جداییمون! حداقل خوبیش این که این قدر با معرفت بود که راستش رو بهم بگه و ازم جدا شه و مهم تر از همه اینا بهم خیانت نکنه! نگاهم را به زمین دوختم و گفتم: _الان چی شده از اونم جدا شده؟ _آره... یعنی دختره ازش جدا شده! _اینارو از کجا می دونی؟ _از یه دوست مشترک. زیر لب آهانی گفتم، نسیم به صندلی اشاره کرد: _بشین بخوریم دیگه! روی صندلی نشستم و قاشق را برداشتم، بی حرف ثبت نام در سایت همسریابی توران 81 را خوردیم. وقتی تمام شد، ظرف هارا برداشتم و شستم. نسیم هم چون خسته بود رفت و خوابید. من هم روز حسابی سنگینی داشتم، استخوان پاهایم به خاطره راه رفتن در برف درد گرفته بود، خسته به سمت اتاق رفتم و زیر پتو خزیدم. چند ساعتی طول کشید خوابم ببرد اما بالاخره خوابم برد... با نوازش دستی روی سرم، چشمانم را باز کردم و نسیم را در مقابل خودم یافتم. _عزیزم بیدار شو من دارم می رم... چشم هایم را دوباره بستم: _بیدارم.