
خانومتون و بردن تو بخش اتاق ۱۸۹ با تمام توانم رفتم سمت سایت همسریابی شیراز تا در و باز کردم با دیدن قیافه ی همسریابی شیراز وحشت کردم بمیرم همسریابی شیراز چرا اینجوری شدی؟ تا منو دید زد زیر گریه سریع بغلش کردم. سامیار جون سامیار قلب همسریابی شیرازی فقط گریه میکرد در اتاق باز شد و دکتر اومد تو. لبخندی زد و گفت تبریک میگم به جفتتون با ترس گفتم چیزی شده؟ چرا خانومم اینقدر گریه میکنه؟ راستش خانوم شما هم زایمان سختی داشتن هم... هم چی؟ شما قبلا سونو واسه ی تشخیص بچه نرفته بودین نه؟ نه دکتر چطور! دکتر خندید و گفت دلیل گریه های خانون شما هم همینه
از همسریابی در شیراز رفت بیرون
از همسریابی در شیراز رفت بیرون ای بابا یکی به من بگه چ خبره؟ همسریابی شیراز رایگان سرشو از تو بغلم اورد بیرون همسریابی شیراز اناهیتا عزیزم بگو دیگه سامی... بچه!! بچه چی! بچه نه بچه ها! دوباره زد زیر گریه بچه ها!!!! ! ؟؟؟؟؟ اره دوقلوئن چشام تاجایی که جا داشت گرد شد.. دوقلو؟؟؟؟؟؟ مرگ همسریابی شیرازی؟ همونجا در باز شد دوتا پرستار با دوتا بچه اومدن تو. .نمیتونستم هضم کنم یعنی الان من دوتا بچه دارم؟ ؟؟ بچه ها رو گذاشتن کنار تخت همسریابی شیراز اناهیتا! پتوی یکیشون ابی بود یکی صورتی! یعنی یه دختر یه پسر؟؟؟
از خوشحالی دوست داشتم کل بیمارستان و بدو بدو کنم و داد بزنم باور نمیشهههه همسریابی شیراز یعنی الان دوتا بچه داریم؟؟ یه دختر یه پسر قلبم رو هزار میزد رفتم بیرون و زنگ زدم به شهریار الو! الو همسریابی شیرازی چی میگی ساعت ۷صبح؟ شهریار پاشو بیا که دایی شدی چیییییییییی! راست میگی اره باور کن به همه خبر بده پاشین بیاین بیمارستان... باشه الان قطع کرد. رفتم تو همسریابی در شیراز دوباره با دیدن بچه ها و همسریابی شیراز رایگان احساس کردم خوشبخت ترین مرد دنیام.دستاشو گرفتم تو دستام لبخندی زدم. یه دختر.
همسریابی شیراز در تلگرام هنوز حالش خوب نبود
یه پسر همسریابی شیراز در تلگرام هنوز حالش خوب نبود یه ساعتی فقط زل زده بودم بهشون. همسریابی شیراز رایگان خوب شده بود و به ما نگاه میکرد سامیار جانم؟ حالا که یهو دوتا شدن! اسمشون چی؟ هیچی دیگه دختر من پسر تو خب بگو دختر چی! بزا یکم فکر کنم کم کم همه اومدن قیافه ها بعد از دیدن بچه ها دیدنی بود... نیما همسریابی شیراز در تلگرام رو کلی اذیت کرد و بقیه رو خندوند..رمان عشق مساوی دردسر| فائزه فتیم خونه روز بعد همه توی پذیرائی بودن فقط من و شمیم و بچه ها تو سایت همسریابی شیراز بودیم.
همسریابی شیراز رایگان هنوز شیرشون نداده بود.. یهو همسریابی شیراز خوشگلم شروع کرد به گریه.. دادمش به همسریابی شیراز در تلگرام! همسریابی شیراز اناهیتا عزیزم شیر میخواد با هر مکی که میزد همسریابی شیراز یه اشک میریخت... تا حالا خوشبختی رو اینقدر از نزدیک ندیده بودم اینقدر راحت حسش نکرده بودم... ممنون که اینقدر منو دوست داری ممنون که همه ی امتحانایی که واسم گذاشتی با بهترین نتیجه تموم شد... نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم فقط میتونم بگم بعد از یک سال شهریار و رویا پدر مادر یع گل پسر شدن به اسم اراد...
با خبر به دنیا اومدن بچه های همسریابی شیراز اناهیتا برگشت ایران
سامیار و شمیمم اسم دوقلوها رو گذاشتن سوگند سپهر... نیما هم به دختری که میخواست رسید. فرهاد با خبر به دنیا اومدن بچه های همسریابی شیراز اناهیتا برگشت ایران و خبر از نامزد کردن با همسریابی شیراز پرستاری رو داد که باعث خوشحالی همه مخصوصا همسریابی شیراز شد. بعد از چند سال اردلان با اصرار همسریابی شیرا و ارسلان قبول کرد رز برگرده خونه. ..پرنیا هم که همچنان روی ویلچره