تلفن موسسه همسریابی پیوند مهر ازدواج کرده است
آهنگ آسانسور در سکوت مغزم جاری شد. به شیشه آسانسور تکیه دادم و چشم هایم را بستم. یعنی دوباره با تلفن موسسه همسریابی پیوند مهر رو در رو می شدم؟ اگر رو به رو می شدم چه واکنشی نشان می دادم؟ مغزم پر بود از کلمات، کلماتی که هر لحظه مرا ناتوان تر می کرد. دوست داشتم بپرسم و بدانم تلفن موسسه همسریابی پیوند مهر ازدواج کرده است؟ مغزم بهم تشر زد، دوباره غرور کوبیده شده ام را ویران تر کرد. دوباره کاری که تلفن موسسه همسریابی پیوند مهر با من کرد را، به من، به من بی غرور یاد آوری کرد، گوشی خاموشش، ناپدید شدنش بعد از گرفتن پرونده. بغض به گلویم چنگ انداخت و اشک آویز چشمانم شد. چشم هایم را گشودم، از در آسانسور بیرون آمدم.
به سمت آدرس موسسه همسریابی پیوند مهر
سایت همسریابی پیوند مهر خشکم را با زبان تر کردم و به سمت آدرس موسسه همسریابی پیوند مهر موسسه همسریابی پیوند مهر رفتم، در باز کردم و داخل آدرس موسسه همسریابی پیوند مهر نشستم: _می شه بریم هتلی جایی؟ به پول های بیرون زده از کیفم نگاهی انداخت و یکی از ابروهایش را بالا برد: _این پول نهایتا، پول دو شب هتل! عاجزانه نفسی کشیدم، موسسه همسریابی پیوند مهر نگاهی به من انداخت و گفت: _سختته خونه ما؟ دسته کیف را در دستم فشردم: _نه شاید مامانت، خانوادت راضی نباشن. موسسه همسریابی پیوند مهر چشم هایش را روی هم فشرد: _خانواده من اهل این حرفا نیستن! چشم هایش را باز کرد و ادامه داد: _نترس فکری هم در مورد من و تو نمی کنن. نمی خوام از زندگی خصوصیم چیزی رو تعریف کنم ولی با اتفاقاتی که برام افتاده، همه می دونن از هرچی دختره، دوری می کنم! حوصله این حرفا رو ندارم!
سایت همسریابی پیوند مهر را گزیدم
سایت همسریابی پیوند مهر را گزیدم، موسسه همسریابی پیوند مهر فکر مرا می خواند؟ کلافه دستی میان موهایم کشیدم و به بیرون خیره شدم. آدرس موسسه همسریابی پیوند مهر ایستاد و من، غرق شده در افکارم به خودم آمدم. از آدرس موسسه همسریابی پیوند مهر پایین آمدم و به همراه کارن به سمت در رفتم. کارن در را باز کرد، از جلوی در کنار رفت تا وارد شوم. وارد شدم، کارن نگاهی به کفش زنانه جلوی در انداخت و زیر لب آهسته زمزمه کرد: _حالا کی می خواد جواب سوالای این رو بده! موهایم را پشت گوشم هدایت کردم، حسی در دلم می گفت، هنوز هم دیر نیست. می توانی برگردی! یا می توانی خودت را به نسیم نشان دهی با همین چهره! ولی نسیم ضعیف بود با فهمیدن این موضوع بد می شکست.
پشت موسسه همسریابی پیوند مهر اصفهان داخل خانه شدم
دیگر برای این حرف ها دیر بود، در گشوده شده بود و من باید داخل می رفتم. پشت موسسه همسریابی پیوند مهر اصفهان داخل خانه شدم، دختری که روی کاناپه نشسته بود اول من و سپس موسسه همسریابی پیوند مهر اصفهان را با تعجب نگاه کرد، دهانش را نیمه باز کرد تا چیزی بگوید که موسسه همسریابی پیوند مهر اصفهان به معنی سکوت انگشت اشاره اش را روی لبش قرار داد. با صدایی که خودم هم آن را به زور می شنیدم سلام دادم. موسسه همسریابی پیوند مهر اصفهان به سمت نشمیل رفت و دستانش را روی شانه نشمیل قرار داد: _خواهرم نشمیل! نشمیل هنوز هم با موجی از تعجب خیره به من بود. از نگاه خیره نشمیل کمی هُل کردم و با لکنت گفتم.