دفعه اول این کار سايت همسريابي استراليا موفقیت آمیز نبود
وقتی طناب کاملا باز شد آن را روی زمین پهن کرد و از جیب دیگرش یک قلاب فولادی بیرون کشید. سایت همسریابی در استرالیا سایت همسریابی زن افغانی در استرالیا قلاب را با دقت و وسواس بیک سر طناب بست. وقتی این عملیات با موفقیت پایان گرفت سایت همسریابی استرالیا بار دیگر به طرف پنجره رفت و ریسمان را از طرفی که قلاب داشت بطرف درخت پرتاب کرد. دفعه اول این کار سايت همسريابي استراليا موفقیت آمیز نبود. قلاب به جایی گیر نکرد و از درخت جدا شده و به سنگ های دیوار زیر پنجره اصابت کرد. دفعه دوم شیکیتا این کار را با دقت بیشتری انجام داد و این بار قلاب در محلی مناسب گیر کرد. شیکیتا آن را با تمام قدرت خود کشید و وزن خود را روی آن انداخت. طناب و قلاب بخوبی مقاومت کرده و شاخه ای را که به آن قلاب گیر کرده بود تا نزدیک پنجره خم کرد. شیکیتا از ایزابل خواهش کرد که سر طناب را گرفته و آن را تا جایی که می تواند بطرف خود بکشد.
حالا شاخه درخت پیر بیشتر از یک متر با پنجره فاصله نداشت. شیکیتا سر طناب را به نرده های تزیینی بالکن کوچک با گره ای بست که امکان باز شدنش نبود. از پنجره بالا رفت و یک لحظه بعد در حالی که با دو دست طناب را گرفته بود روی خندق پر از آب آویزان شد. ایزابل نفسش در نمی آمد. شیکیتا با حرکات سریع دست در طول طناب جلو رفت و صحیح و سالم به درخت رسید. او با چابکی یک میمون قدری از درخت پایین رفت و با صدایی آهسته به ایزابل گفت:
" حالا گره طناب را باز کنید که من بتوانم آن را با خود ببرم. "
ایزابل که نفس راحتی کشیده بود شنید که شیکیتا میگوید:
" مگر اینکه شما هم بخواهید کار مرا بکنید و در اینجا به من ملحق شوید. ولی شما ممکن است بترسید و سرتان گیج برود. در آن صورت سقوط شما حتمی است. پس بهتر است که همان جا بمانید. من از اینجا مستقیم به پاریس خواهم رفت. من زود بر خواهم گشت. در ضمن من در شب های مهتابی مثل امشب راهم را خیلی زود پیدا خواهم کرد. "
سايت همسريابي استراليا برای این موجود عجیب و غریب احساس دوستی و امتنان می کرد
ایزابل کاری را که دختر کوچک گفته بود انجام داد. شاخه درخت که دیگر تحت تنش نبود بحال اولیه خودش برگشت. شیکیتا براحتی قلاب را جدا کرده و در کمتر از دو دقیقه روی زمین بود. ایزابل اسیر چند ثانیه ای سایت همسریابی استرالیا را با چشم تعقیب کرد تا سایت همسریابی زن افغانی در استرالیا موجود کوچک از چشمش ناپدید شد. حالا که ایزابل بار دیگر تنها شد به این واقعه خارق العاده فکر می کرد که مانند یک رویا برای سایت همسریابی در استرالیا اتفاق افتاد. او برای مدتی در جلوی پنجره ماند در حالی که تمام بدنش از خطری که شیکیتا بخاطر او قبول کرده بود می لرزید. سايت همسريابي استراليا برای این موجود عجیب و غریب احساس دوستی و امتنان می کرد. موجودی که بدون انتظار پاداش جان خود را برای او به خطر انداخته بود. و حالا یک نقطه امیدی هم برای سایت همسریابی استرالیا ایجاد شده بود. سایت همسریابی در استرالیا می دانست که سیگونیاک بزودی خواهد فهمید که او در کجاست و به ترتیبی که شده او را نجات خواهد داد.
سرمای شب بالاخره او را مجبور کرد که از کنار پنجره کنار رود و آن را ببندد. سايت همسريابي استراليا سپس پرده را با دقت بست که معلوم نشود که پنجره باز شده است. بعد از آن به صندلی راحتی خود در کنار آتش باز گشت. هنوز کاملا روی صندلی ننشسته بود که در باز شد و سر مستخدم وارد شد که دوباره دو پیشخدمت به دنبال او سر یک میز را گرفته و شام ظریفی در روی میز برای او تدارک شده بود. فقط چند لحظه قبل فرار شیکیتا کشف و نقشه آن ها بر ملا می شد. ایزابل بیشتر از آن هیجان زده شده بود که بتواند چیزی تناول کند سایت همسریابی زن افغانی در استرالیا بود که با اشاره به پیشخدمتان فهماند که چیزی میل ندارد و آن ها می توانند غذا را خارج کنند.