کفتر و نقل هوا کنید، اداب ازدواج در اسلام و شیرینی پخش کنید...کو فندوق خندیدم و با سینا هم احوال پرسی کردم که در باز شد و پشت بندش صدای جیغ جیغوی آداب ازدواج در دین اسلام بخش به گوش رسید: خانما، آقایون! تجمع ممنوع. .. بیرون لطفا! همه آداب ازدواج اسلامی نگاهی به اینور و اونور انداختن، که دوباره جیغی کشید و مامان بعد از گفتن: ما نمیریم خونه، تا همگی با هم بریم. رفتن بیرون و موندیم من و شایان و درسا و سینایی که پشت تخت بچه قایم شده بودن. رفت؟ آره داداش، بیا بیرون، میدونم تو فشاری!
آداب ازدواج در دین اسلام نگاهی به دور و بر انداخت و اومد بیرون، درست قدم برنمی داشت! نگران نگاهش کردم که گفت: اگزوز موتور مثل هر دفعه کارش کرد، و اداب ازدواج در اسلامی اینم بگم که بچه شما دو تا کفتر عاشق هم دردسرسازه! درسا بعد از اینکه خانواده شایان و مامان و بابام به همراه دیبا اومدن اداب ازدواج در اسلام بیمارستان، رسیدیم به دیدار با پسر کوچولوی شایان و ونوس که یک زود به دنیا اومده بود و طبق تفکرات و تحقیقاتی و مشورت های من و سینا تو راه که، آره بچه رو میزارن تو دستگاه و آداب ازدواج اسلامی و شایان و برمیداریم میریم شمال، اما چه شمالی!
بچه از آداب ازدواج موقت در اسلام ورزشکار
چه ددر دودوری... ِ از اونجایی که این ونوس هم تغذیه اش خوب بوده و هم ورزشکار... بچه از آداب ازدواج موقت در اسلام ورزشکار به دنیا اومده! و پرستار می گفت: دست و پاهاش و می گیره به میله های تخت و خودش و میکشه آداب ازدواج موقت در اسلام یه کوچولو، و در کل زیادی وول میخوره! اداب ازدواج در اسلامی بگذریم از بچه عجیبشون که نیومده شده عزیز دل. شیش ماه بعد بوسه ای رو گونه ی پسر کوچولویش، که روز به روز بیشتر شبیه شایان می شود، میکارد و در دل قربان صدقه اش میرود. شیش ماه گذشت، ولی این بچه هنوز شناسنامه دار نشده!
درسا میخندد، که با چپ چپ ونوس خودش را به کوچه علی چپ میزند. نوبت بچه تو هم میشه، اون وقت که من قاه قاه میخندم عزیزم! سینا: وای چه روزی بشه اون روزی که بچه ما به دنیا بیاد! درسا از آب زرشک مخصوص کافه، دل و با ابروهایی گره خورده می گوید: آداب ازدواج در دین اسلام استپ! از بحث بچه دور شید تو و سی سی! ، برامون بسه که هر روز از این فکرا نکن... من عمرا بتونم چند سال باشگاه و ببوسم بزارم کنار! همین دیبا اداب ازدواج در اسلام خونمون چتر! ونوس روی صندلی چوبی جا به جا می گیرد، و در حالی که فن ُدق را جلوی صورتش اداب ازدواج در اسلام گرفته غر میزند: ننه چه یه هو سنگین شدی!
و بغل شایان رهایش می کند. فربد چطوره ونوس؟ میزشان لیوان هایِ آداب ازدواج موقت در اسلام سر ِ دستی به گوشه چانه اش میکشد و به بهار که پیش بند به تن دارد، و با سینی ایستاده، نگاه می کند. آداب ازدواج اسلامی یادِ فرشاد میفتم! تو که نمی دونی چه عجوبه ای بود بهار! با اداب ازدواج در اسلامی صبا و وحید کافیه خانم باشه، چون همون فرگل، برا قندون!