وای بریم بخوابیم سایت رسمی دوست یابی که خوابم میاد لبخندی زدم و گفتم وای سایت رسمی دوست یابی تهران پوزه ی خواب و زدی هاا خب سایت رسمی دوست یابی جهانی میاد. حالا چون اصرار میکنی نمیخوابیم مشکوک بهش نگاهی کردم گفتم بخواب عزیزم من به شما کاری ندارم سایت رسمی دوست یابی انگلستان در و باز کرد و رفتیم تو حالا برو تو بعد باهم در مورد خواب صحبت میکنیم وارد شدیم. سایت رسمی دوست یابی تهران چمدون گذاشت و رفت سر یخچال اب معدنی رو برداشت و سر کشید.. نشستم رو تخت و به اتاق نگاهی کردم یه اتاق دو تخته با میز ناهار خوری کوچیک و یه حمام باحال.در کل خوشکل بود. دراز کشیدم و گره ی روسریم و باز کردم اخیششش سایت رسمی دوست یابی ایرانیان کانادا اومد پیشم و گفت عشقم چقدر خوشکل شدی!
سایت رسمی دوست یابی تهران من بچم؟! بلند خندید و خم شد. تو بغل سایت رسمی دوست یابی بیدار شدم. وان و پر از اب کردم و شامپو بدن و ریختم توش. نشستم و موهام و جم کردم بالا سرم. اوووم چه حالی داد عزیزم حاضر شو بریم پائین سایت رسمی دوست یابی جهانی بخوریم به بلوز سفید استین سه ربع با شلوار لی جذب پوشیدم. موهامم بستم سایت رسمی دوست دوستیابی سریع یه تیشرت و شلوار لی پوشید. بریم؟! بریم دستمو گرفت و تا در و باز کرد.. دوتامون چشامون اندازه ی توپ بسکتبال گرد شد.. با دیدن رز و سایت رسمی دوست یابی مشهد هنگ کردم اینا اینجا چی میخوان؟! پرنیا سلااااام فامیلااای عزیز. چه سعادتی!
سایت رسمی دوست یابی ایرانیان کانادا سلام
سایت رسمی دوست یابی ایرانیان کانادا سلام. شما اینجا میکار میکنین!! سایت رسمی دوست یابی جهانی با عشوه خندید و گفت ما؟! اومدیم تفریح سایت رسمی دوست یابی تهران تنها؟! رز وا چیه مگه؟! اره خودمون اومدیم سایت رسمی دوست یابی اخماشو توهم کرد و دستمو کشید از اتاق بیرون در و بست و گفت با اجازه ما میخوایم بریم ناهار بخوریم یه قدم برداشتیم که سایت رسمی دوست یابی مشهد اتفاقا ماهم ناهار نخوردیم.. سایت رسمی دوست یابی ایرانیان کانادا دستمو فشار داد و برگشت. بهشون نگاهی انداخت بعدم به من.. خب. خب. بیاین باهم بریم پرنیا مرسی سامی جون از دعوتت جای دیگه قرار داشتیم ولی هرچی باشه شما واجب تری!
دست سایت رسمی دوست یابی ایرانیان کانادا رو محکم فشار میدادم و حرص میخوردم. دختره ی. راه افتادیم اون دوتایم پشت سرمون از طرز لباس پوشیدنشون خجالت میکشیدم همون دوتیکه رو هم نمیپوشیدین دیگه نشستیم دور میز و سایت رسمی دوست یابی غذا رو سفارش داد.. به خشکی شانس دقیقا باید اینا تو این وقت سال بیان مسافرت؟ دقیقا فرانسه؟ دقیقا همین سایت رسمی دوست یابی هلو؟ پوووف دمت گرم اخمام توهم بود و سرم پائین که سایت رسمی دوست دوستیابی دستمو گرفت و گفت عزیزم بعد سایت رسمی دوست یابی هلو کجا بریم؟
من لبخند پر عشوه ای به سایت رسمی دوست دوستیابی زدم
رز و سایت رسمی دوست یابی مشهد برگشتن و زوم کردن رو من لبخند پر عشوه ای به سایت رسمی دوست دوستیابی زدم و گفتم واسه من فرقی نداره عشقم. به سلیقت اطمینان دارم. سایت رسمی دوست یابی انگلستان دستشو انداخت رو شونم و گونمو ب.و.س کرد مرسی گلم. چشمکی بهم زد که خندم گرفت و اروم خندیدم برگشتم و به رز و پرنیا نگاه کردم. با نفرت داشتن بهم نگاه میکردن. با غرور سرمو برگردوندم و تکیه دادم به سایت رسمی دوست دوستیابی.. غذا رو که اوردن شروع کردیم به خوردن سایت رسمی دوست یابی انگلستان هر دو قاشقی که میخورد یه دونه پر میکرد و میزاشت تو دهن من.
منم با جون دل میخوردم و به اون دوتا محل نمیدادم. وقتی تموم شد رفتیم بالا یکم تلویزیون دیدیم و قصد کردیم بریم پیاده روی. رفتیم پارکی که اونطرف سایت رسمی دوست یابی هلو بود. مامانا با بچه هاشون بازی میکردن بعضی ها در حال خوردن بودن بعضی هایم در حال جیغ جیغ و گریه. نشستم رو صندلی سایت رسمی دوست یابی انگلستان هم رفت خوراکی بخره. پسری اومد کنارم نشست و با فرانسه چیزی گفت که نفهمیدم.