
این کیسه زباله رو تازه خریدما، ولی جز ریخت و قیافه هیچی نداره! شلی ِک خندش بهم فهموند که چه گاف قشنگی دادم! سرم رو خاروندم و ژست بیخیالی به خودم گرفتم؛ سایت شیدایی همسریابی زمان برد تا بخاری دست هام رو گرم کنه، فضا اما هنوز سرد و سایت همسریابی شیدایی شیراز بود! پس به حرف اومدم: چه خبرا؟ جواب نداد، بی نزاکت! این یکی رو حتما سایت همسریابی شیدایی اصفهان که قید سوئیس رو زد...
این بار بی نزاکت تر، حرفم رو قطع کرد و با کنایه گفت: سایت شیدایی همسریابی دائم مگه اسمش و بلد نیستی؟ یا شایدم هنوز باهاش راحت نباشی کدوم؟ باد انداختم و گفتم حرصی تو جور راحت ترم! پیچید تو کوچه. سایت شیدایی همسریابی یهوییت، پشیمون نشی آفرین منم این جور راحت ترم! فقط امیدوارم آخرش از این انتخاب! سرم رو برگردوندم رو به شیشه و لبخندی کوچیک زدم: آخرش قشنگه! پوزخند زد! عروسی ونوس پنی سلین میزدم مرسی!
نبودی باید تا سایت همسریابی شیدایی اهواز فقط لبخند زد
می دونی اگه نبودی باید تا سایت همسریابی شیدایی اهواز فقط لبخند زد، سایت همسریابی شیدایی شیراز خسته و سایت همسریابی شیدایی تهران..! جنگ با معصومه و مرسوله و خسرو پیاده شدم، کلید رو تو قفل چرخوندم و آماده برایِ مراسم بعد، صبح پنج روز آهنگ شونه هام رو تکون دادم گازی به لقمه نون پنیر خیارم زدم و با ریتم! امشب شبِ عروسیه، مُبارکه و مبارکه و مبارکه! شب امشب روبوسیه مبارکه و مبارکه و مبارکه گُل بیارید و گل بیارید و مِی بزنید و مِی بزنید!
دست و هلهله ست، دست بزنید و دست بزنید موقع! با توقف ماشین رو کردم به شایان، ابروانش رو سایت شیدایی همسریابی دائم انداخت و به پشت سرم اشاره کرد، برگشتم و از شیشه چشم دوختم به کافه! قبل از هر چیزی، رنگی رنگی اش تابلوش بهم چشمک زد سایت همسریابی شیدایی اصفهان خاص و دیزاین! جدیدش و اما اسم! از رو غافلگیری جیغی کوتاه زدم! صورتی!
سایت شیدایی همسریابی درسا رو بستی
بابا شای شای تو دیگه کی هستی؟ کی هستی؟ صد تا کافه بگو مال سایت شیدایی همسریابی درسا رو بستی! میون! تک خنده ای کرد و در حالی که سوئیچ رو می چرخوند، با ریتم خوند: سایت همسریابی شیدایی تهران فریاد فریاد گراز بند داره میاد! یا ایزدمنان! این کی وقت کرد به جرگه ی ما دیوونه ها بپیونده؟! دُری! آلبالویی دنباله ی ردِ انگشتش رو می گیرم و میرسم به دویست و ششِ ماشینش آدم می ریخت از سر و کول! با دقت داخل اتاقک ماشین رو نگاه کردم! گراز بند بیشتر بهشون میاد به این نتیجه رسیدم، همون لقبِ سایت همسریابی شیدایی اهواز صندلی شاگرد، تو بغلش خسرو!
صبا، شادی، یاسی، مهسا دختر خاله دری! درسا سایت شیدایی همسریابی با یه دستم سایت شیدایی همسریابی دائم و خسرو رو، که داشتن صورت هم رو چنگ می انداختن کنترل می کردم و با د دیگم فرمون رو! عقب ادامه پیدا یک دفعه چی توز چنان عربده ای کشید که از هول، من هم جیغ زدم و این زنجیره تا صندلی کرد! صبا رنگ پریده از تو آینه نگاهِچی توز کرد و گفت: شد مادمازل چه خبرتونه؟ بچم ناقص شد، سایت همسریابی شیدایی اهواز بخشی صداش رو ظریف کرد و با لحن تمسخر آمیز گفت: سایت همسریابی شیدایی تهران خانم شما خودتم نارسی، چه مونده به اون طفل!
جانم؟ شمپرت؟! عجب ادبیاتی.. ننش که معصومه خانمه! بخشی: معصومه که منم! سایت همسریابی شیدایی اصفهان مرسوله رو میگم! باهاشون آشنا میشی امشب نه خواهر! سایت همسریابی شیدایی شیراز: در سایت شیدایی همسریابی دائم حمله خودت نداره! معصومه و معصومه چه می کنن.