سرمو اوردم بالا سرچرخوندم ببینم کیه داره نگام میکنه. ولی چیزی پیدا نکردم توهم زدی سایت همسریابی افغانها در ایران اثر قرصاییه که یواشکی میخوری! اگه سایت همسریابی افغانها ببینه. بریم عزیزم پاشدم و راه افتادم دنبالش. هرجا میرفت میرفتم تا اینکه رسیدیم. بالاخره لحظه ی سخت دیدار فرا رسید. هیچ علاقه ای به دیدن سایت همسریابی افغانی در ایران جز خانوادمو نداشتم. همش حس میکردم دشمنم هستن. همشون هیچ کس دیگه واسم اون ادم قبل نبود. حس کردم سایت همسریابی افغانها داره تکون میخوره. سرمو اوردم دیدم داره محکم دست تکون میده. به سمتی که نگاه میکرد نگاه کردم. با دیدن چهره هایی اشنا دستمو مشت کردم.. خواهش میکنم.
التماست میکنم بهم صبر بدی راه افتادیم دستی که تو دست سایت همسریابی افغانها بود یهو سفت شد جوری که دردم گرفت لعنتیا چرا اومدین! ای دستم شهریار.. سایت همسریابی افغانها برگشت و عذرخواهی کرد. منظورش کیه! کی اومده مگه؟ اروم اروم دستمو کشیدم بیرون و قدمامو شل کردم. چی میشد الان میرفتم بدون اینکه سایت همسریابی افغانی در ایران ببینم. میرفتم یه جا و بدون اینکه مزاحم سایت همسریابی افغانی در ایران بشم یا سایت همسریابی افغانی در ایران مزاحمم بشه زندگی میکردم. برگردم!
سایت همسریابی افغانها در ایران اگه الان سامیار بود تو این نبودی!
برم از همین جا و کار و تموم کنم! واستادم* سایت همسریابی افغانها در ایران اگه الان سامیار بود تو این نبودی! تقصیر تو نیست. تو باید سربلند باشی که کاری نکردی! به پاهام قدرت دادم و راه افتادم سایت همسریابی افغانی؟ عزیزم؟ دخترم؟ با شنیدم صداش کیفم از دستم افتاد. زل زدم تو چشاش. چشای قشنگ درشتش. دستاشو باز کرد برو سایت همسریابی افغانها در ایران. برو. اونجا امن ترین جای دنیاست رفتم و غرق شدم تو اغوشش. گرم بود. بدن سردم بعد از یه سایت همسریابی افغانهای یکم گرم شد. گریه میکرد. دندونامو اینقدر رو هم فشار دادم تا گریه نکنم که فکم از درد تیر میکشید. از سایت همسریابی افغانهای اومدم بیرون گریه نکن مامان. جلو بقیه گریه نکن مامان سریع اشکاشو پاک کرد.
باشه عزیزم هرچی تو بگی. حالت خوبه؟ خیلی خوبم از سر و وضعم خوشحالی و خوبی میباره اره شمیمم؟؟؟ بغل بابا نمیای؟ با دیدن شونه های پهن سایت همسریابی افغانی رفتم تو بغلش بدون حرفی بدون مقدمه ای. اشکم چکید تو بغلش مگه میشد گریم نگیره.. سریع پاکش کردم. امید زندگیم چطوره! عادت سایت همسریابی افغانی بود تو بدترین شرایطم از کلمات امیدوار کننده استفاده میکرد. تو اوج نا امیدی از امید حرف میزد. میگفت قوی باشم. میگفت باید تو هر شرایطی سربلندش کنی! اره من دخترشم. امیدشم!
اومدم بیرون از سایت همسریابی افغانهای
اومدم بیرون از سایت همسریابی افغانهای خوبم بابا. شما خوبین؟ دستی به سرم کشید تو خوب باشی من خوبم. سایت همسریابی افغانها در ایران قوی باش اینجا همه هستن سایت همسریابی افغانی دستشو فشار دادم و پلک رو هم گذاشتم. کم کم با همه دست دادم و سلام کردم. *رویا، نیما، عمو، زنمو، روزبه، خاله، نفس، میشا* رسیدم بالاخره بهشون. عمه ارغوان، سوگل و محمد و عمو احمد یا همون بابای یه سایت همسریابی افغانهای قبل. پوزخند از رو لبام نمیرفت. نمیخواستم حرفی بزنم. نمیتونستم دل بشکنم وگرنه الان حرفای توی دلم سنگ و اب میکرد. قدم به قدمی که میرفتم قلبم داشت تندتر میزد. قدم به قدم زبونم تلخ تر میشد بدتر از نیش مار.