سایت همسریابی موقت هلو


عضویت در سایت همسر یابی موقت هلو چه شرایطی دارد؟

اونجا پیش یکی از آشناهامون زندگی می کردم و از طرفشون به مدیر مدرسه سایت همسریابی موقت هلو معرفی شدم. انگار تعجب کرد. اما جلوی گیسو چیزی ازم نپرسید.

عضویت در سایت همسر یابی موقت هلو چه شرایطی دارد؟ - همسریابی هلو


سایت همسر یابی موقت هلو

شما سایت همسر یابی موقت هلو رو از کجا می شناسین؟

سرمو آوردم بالا و به صاحب صدا چشم دوختم… اصلا انتظار دیدنشو نداشتم. محکم بغلم کرد. من: گیسو... تو دختر آدینه خانمی؟ از بغلم اومد بیرون. بله سایت همسر یابی موقت هلو... ولی شما... اینجا! آدینه خانم: گیسو جان، شما سایت جدید همسریابی موقت هلو رو از کجا می شناسی؟ عه مامان ایشون همون سایت جدید همسریابی موقت هلو دیگه! دبیر اجتماییم! روشو کرد به من. اسمتون دلاراست؟ اره عزیزم. قشنگه. لبخند کم جونی بهش زدم. مامان... شما سایت همسر یابی موقت هلو رو از کجا می شناسین؟

سایت همسریابی موقت هلو تو مگه مدرسه نداری که اینجایی؟

یه مدت باهم کار می کردیم. آها… روشو به من کرد و با لبخند پررنگی گفت: هنوزم باورم نمیشه که شما اینجایین و بازم می تونم ببینمتون! ورود به سایت همسریابی موقت هلو راستی دلارا، چجوری مشهد تدریس می کردی؟ اونجا پیش یکی از آشناهامون زندگی می کردم و از طرفشون به مدیر مدرسه سایت همسریابی موقت هلو معرفی شدم... انگار تعجب کرد... اما جلوی گیسو چیزی ازم نپرسید. من: سایت همسریابی موقت هلو تو مگه مدرسه نداری که اینجایی؟ وا سایت جدید همسریابی موقت هلو! امروزم که پنجشنبه است! رفتن تو فکر... حساب زمانم از دستم در رفته…

پس چرا تولد گرفتی؟ شونه ای بالا انداختو گفت: خب رقصو اواز که نداریم! آهان. گیسو: مامان، منو خانم نبوی میریم تو اتاقم. بعدشم دستمو گرفتو برد تو اتاقش... رسمی حرف میزنه ولی صمیمی رفتار می کنه! خودش رو تخت نشست، پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو روی کاناپه رو به روش. به اتاقش نگاهی کردم... کرمی و نقره ای. سلیقه ی خوبی داری. اگه منظورتون به اتاقمه که باید بگم کلا سلیقه بابا فریدمه. چه بابای خوش سلیقه ای. خندید و گفت: بله درسته. با حالت معذب سایت جدید همسریابی موقت هلو کرد. سایت همسر یابی موقت هلو

دیگه بهم نگو سایت جدید همسریابی موقت هلو!

میگم که چیزه... شما چرا این جوری شدین... اخه.. وسط حرفش گفتم. بهترین دوستمو از دست دادم. هینی کشید و دوتا دستشو گذاشت جلوی دهنش. تسلیت میگم سایت جدید همسریابی موقت هلو. برای پرت شدن حواسم گفتم ولی دیگه بهم نگو سایت جدید همسریابی موقت هلو! با اینکه یکم سخته... ولی چشم! ادامه داد. می تونم بپرسم خونتون کجاست؟ بهش چی می گفتم... فعلا که تو خیابون و کوچه هستم... اما احتمالا بزودی اسباب کشی می کنم. به سلامتی… چه سلامتی؟! رفتم تو فکر... امروز تولدشه، چه کادویی بهش بدم!؟

پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو نتونستم برای تولدت چیزی بخرم...

دستمو بردم سمت گردنم و گردنبد ساعتیمو لمس کردم... هنوز نگهش داشتم... ولی دیگه نمی خوامش! از گردنم درش اوردم و دادمش به سایت همسریابی موقت هلو. عزیزم مادرت یهویی منو دید و دعوتم کرد اینجا، پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو نتونستم برای تولدت چیزی بخرم... اما اینو یادگاری ازم داشته باش. با ذوق گردنبند رو گرفت. مرسی! ورود به سایت همسریابی موقت هلو خانم صدام زد. دلارا جان، یه لحظه بیا. از جام بلند شدم و رفتم پیشش. بله؟ منو برد تو تراس و تن صداشو اورد پایین. بی مقدمه میرم سر اصل مطلب... دخترم خیلی خجالتی و کم رو بود، و اینکه تو همون سایت همسر یابی موقت هلو هستی که همیشه حرفشو پشت تلفن می زد و می گفت خیلی دوست داره، متعجبم می کنه!

سایت همسریابی موقت هلو روز اول متوجه خجالتی بودنش شدم

بله، پنل کاربری سایت همسریابی موقت هلو روز اول متوجه خجالتی بودنش شدم و دلیلشم فهمیدم. اما گیسو عجیب به دلم نشست و گویا واقعا دل به دل راه داره! و البته باهم تلاش کردیم تا از گوشه گیری در بیاد. لبخند پررنگی زد. واقعا ممنونم ازت سایت جدید همسریابی موقت هلو… نمی دونم چجوری باید جبران کنم. من اینکارو دلی انجام دادم... لازم به جبران نیست. اول صدای در، بعدم صدای مردونه ای اومد. سایت همسریابی موقت هلو، سایت همسریابی موقت هلو بابا... من اومدم. آدینه خانم روبه من گفت: همسرم اومده... بعدم به سمت هال رفت.

دستی به موهام کشیدم و بعداز یه ربع رفتم تو هال. صدامو صاف کردم سلام! اون آقا هم که تا حالا مشغول ور رفتن با زخم روی دستش بود با شنیدن صدام سرشو آورد بالا و بی حرف بهم خیره شد... از نگاهش حس بدی نداشتم فقظ معذب شدم و احساس کردم وقت رفتنه. کیفمو برداشتم و با خداحافظی از ورود به سایت همسریابی موقت هلو خانمو بی توجه به اصرار های گیسو برای موندنم زدم بیرون.

یه نفر از پشت سرم سایت جدید همسریابی موقت هلو زد...

و نقابمو دراوردم... نقابه حال خوبمو میگم... نفس عمیق کشیدم و نم نم به سمت خونه بانو حرکت کردم. چیزی از مسیرو اطرافم نمی فهمیدم. چون فقط داشتم خاطراتو دوره می کردم. خاطراته با بانو و البته بینشون خاطراته آقای ایگ رگ سرکشی می کردن. آقای ایگ رگ! اسمه خوبیه براش! تو افکارم غرق بودم که یه نفر از پشت سرم سایت جدید همسریابی موقت هلو زد... برگشتم سمتش حسام بود...و این بار با ظاهری کاملا متفاوت. موهای خیلی کوتاه و پیراهن مردونه ساده سورمه ای که تا اخرین دکمه اش، بسته بود. هرکی نشناشتش با خودش میگه چه پسر سربه زیر و متینی!

مطالب مشابه


آخرین مطالب