گروه صیغه یاب چیزی شده ؟؟ کم کم لبخند زد وای به نظر من تو اون حالت قشنگ ترین لبخند و داشت یه جوری که دلم براش ضعف رفت.. گروه صیغه یابی تبریز من واقعا ممنونم که تو رو اینطوری مثل گل پاک نگه داشت که من از اون سر دنیا بیام و عاشق تو بشم. یه گروه صیغه یابی تهران راحت کشیدم. میدونم از اخلاقت مشخص بود که وارد نیستی گروه صیغه یابی تهران عیبی نداره کم کم قول میدم وارد میشی حتی از من بهتر.. سرمو انداختم پایین و لبخند زدم. یهو دستمو گرفت و گفت گروه صیغه یاب واتساپ خیلی دوست دارم...
گروه صیغه یابی تبریز بهت قول میدم خوشبختت کنم
زل زدم تو چشماش نتونستم جدی باشم لبمو گاز گرفتم که نیشم از اینی که هست باز تر نشه گروه صیغه یابی تبریز بهت قول میدم خوشبختت کنم تو واسه ملکه ای هستی تازه پیداش کردم واسه اینکه یکم از حال درونم باخبر بشه گفتم گروه صیغه یابی توهم خیلی خوبی... دستمو فشار داد و گفت گروه صیغه یابی تلگرام تهران بستنی تو بخور که بریم بازار بستنی رو با کلی خنده و شوخی خوردیم بعدم حساب کرد و اومدیم بیرون. سوار ماشین شدیم گفت حالا این اهنگ تقدیم به شما گروه صیغه یابی تلگرام تهران من رسدیم به بازاری که خیلی قشنگ بود پیاده شدیم گروه صیغه یاب همون اول کاری اومد دستمو گرفت تا اومدم چیزی بگم اا غر نزن مال خودمی دیگه خندم گرفت از این پررو بودنش هیچی نگفتم و راه افتادیم تقریبا تو همه ی مغازه ها میرفتیم یه کم خرید که کردیم گروه صیغه یابی تبریز دستمو کشید و برد تو مغازه ای که پر بود از لواشک، ترشک، الوچه، و... دهنم اب افتاده بود شدید
با ذوق به گروه صیغه یاب گفتم وای سامی مرسی نوش جونت عزیزم من اگه بدونم هر دفعه اینقدر ذوق میکنی هر روز میاوردمت اینجا.. زدم به بازوش و گفتم بدجنس خندید و چیزی نگفت با یه پلاستیک پر از لواشک و مخلفاتش اومدیم بیرون. دوتاییمون در حال خوردن بودیم که یهو گروه صیغه یابی تبریز واستاد. چرا واستادی ؟! بیا بریم اینو بپوش ببینمت تو تنت کدوم و؟ اون مانتو رو با دیدن مانتویی که تو ویترین بود چشام برق زد خیلی خوشکل بود ولشتم نگاش میکردم که سامیار دستمو کشید و رفتیم تو مغازه.
به گروه صیغه یابی تهران اشاره کرد
فروشنده که پسری جوون بود بهمون خوش اومد گفت. گروه صیغه یاب سایزمو گفت و به گروه صیغه یابی تهران اشاره کرد. وقتی پوشیدنش و تو تنم دید گفت عالیه تو ایینه به خودم نگاه کردم واقعا قشنگ بود گروه صیغه یابی حساب کرد و اومدیم بیرون. بعداز دوساعت برگشتیم خونه تقریبا ساعت 8بود. وقتی رسیدیم رویا و شهریارم اومده بودن. نیما گفت گروه صیغه یاب واتساپ لباساتو در نیار میخوایم بریم شام و بیرون باشه یکم نشستیم وقتی همه اماده شدن رفتیم بیرون گروه صیغه یابی هی اشاره میکرد برم تو ماشینشون منم چش و ابرو میومدم اخ حرص میخورد خوشم میومد رفتیم یه جای سرسبز خیلی قشنگ پر از دار و درخت بود تا نشستیم گروه صیغه یاب تلگرام گفت اه اه اینجا هم شد جا!؟
حداقل میرفتیم یه رستوران شیک گروه صیغه یاب واتساپ گفت اینجا که خیلی با صفا و قشنگ تره.. نه بابا ادم باید اینجور جاها که میاد به کلاسش بخوره نه ما.. گروه صیغه یاب تلگرام هم با سر موافقت کرد. اوووف ادم باید چقدر صبر داشته باشه اینارو تحمل کنه از اون روز یکی بودن حالا شدن دوتا.. به گروه صیغه یابی نگاه کردم داشت به پرنیا و گروه صیغه یاب تلگرام نگاه میکرد جالب اینجا بود که نگاهش طوری بود که انگار داره به دوتا موجود چندش غیرقابل تحمل نگاه میکنه... سرشو و چرخوند تا دید منو لب زد فقط تو رو عشقه.. خندیدم و اروم گفتم دیوونه فدای تو روم کردم اونطرف دیدم گروه صیغه یاب واتساپ و نفس دارن باهم اروم حرف میزنن. مشکوک بهشون نگاه کردم. فقط هرچی میگن نقشه نباشه...