
رفتار سایت همسریابی در استان هرمزگان از این به بعد با تو صد در صد دوستانه نخواهد بود؛ اما میدونم تو از پسش برمیای و ضمنا، حتما میتونی به پاکسازی دودهای باقی مونده و حتی درمانشون کمکم کنی. سایت همسریابی توران: با کمال میل این کار رو میکنم ! سایت همسریابی در استان هرمزگان اینجا پیش ما بمونید، عصر کیوان شما رو به جلسه میبره و بعد از اون تا روز مهمون خود من هستید.
با تعجب گفتم ولی! زحمتتون میشه! خندید: آخه پسرجون فکر کردی به جز اینجا کجا میتونی بری؟ اینجا از همه جا براتون امن تره. دستپخت خانومم هم خیلی خوبه! شرمگین سر به زیر انداختیم و چیزی نگفتیم. سایت شیدایی آروم پرسیدم: منم میتونم همراهش باشم؟ که خانم جوانی بود، رو توی دستش جابه جا کرد: همراه نه؛ ولی در بخش ناظرین می تونید باشید.
سایت همسریابی استان هرمزگان نگاهی کردم
لبخندی تلخ زدم: ممنون! بهش دست دادم و بعد به سایت همسریابی استان هرمزگان نگاهی کردم. نگران نبود فقط یکم تردید توی نگاهش خونده میشد. امیدوار بودم که این زن بتونه بهتر درکش کنه و باهاش راه بیاد و سخت نگیره. زمزمه کردم: مرکز صیغه در بندرعباس باهاته! باشه؟ سرش رو به نشونه تایید پایین برد و لبخندی کمرنگ زد.
در اتاق رو باز کرد و اشاره کرد سایت همسریابی استان هرمزگان اول بره داخل. سایت همسریابی در استان هرمزگان نگاهی به من کرد و با قدمهایی محکم و شمرده رفت. هم داخل شد و در رو بست. نفسم یک لحظه حبس شد. نگرانش بودم! کیوان ساعدم رو گرفت: بهتره ماهم به اتاق نظارت بریم نفسم رو شمرده شمرده بیرون دادم و همراهش رفتم به اتاقی که به وسیله شیشه رفلکس از اتاق جدا شده بود. به جز ما یک مسئول و یک سایت شیدایی هم اونجا بود. بهشون سالم کردم و احترام نظامی دادم.
روی صندلی نشستیم و به اتاق خیره شدیم. هم فیلم ضبط میشد هم صوت. سایت شیدایی هم نکته برداری میکرد. و سایت همسریابی استان هرمزگان دو طرف یک میز نشسته بودن. اتاق نور متوسط روبه تاریک داشت. جلوی مرکز صیغه در بندرعباس روی میز چیزی نبود اما جلوی چند وجود داشت. شروع شد. خب، سالم مجدد من خویی هستم. اسم و فامیلتون رو شمرده شمرده بگید. سایت همسریابی توران نفس عمیقی کشید: من، سایت همسریابی استان هرمزگان شاکری هستم.
شواهدی مبنی بر این وجود داره که شما قبال عضو دودمان بودید. تایید میکنید؟ بله. این حقیقت داره که دیگه دود نیستید و درمان شدید؟ بله. نفس عمیقی کشید و جدیتر شد: چند سال داخل بودید؟ مرکز صیغه در بندرعباس چشمهاش رو بست: حدود یکی دو سال. چه وظایفی داشتید؟ بررسی مسائل ، شرکت مستقیم، یادگیری و آموزش و سایت همسریابی در استان هرمزگان اصلی. نفس گرفت: چهل و سه نفر رو به رسوندم. میتونم اسم همهشون رو بنویسم. اعضای دودمان به مواد برای ارتباط سریعتر نیاز داشتن. توی تهیه اونها هم کمک میکردم. خانوادهتون باخبر بودن؟ خیر! خبری نداشتن، بعضی از کمک میکردن اونها متوجه نبود من نشن. خویی مشغول نوشتن شد و کمی سایت همسریابی توران رو مرکز صیغه در بندرعباس کرد، در همون حین گفت.