پیاده شدم و بی توجه به بچه ها صیغه و همسریابی ازدواج موقت در تهران افتادم سمت در ورودی.. از باغ که رد شدم و وارد تالار شدم سرمو اوردم بالا و یه نگاه به دور و بر انداختم... تعداد زیادی توش نبودن. .حقم داشتن هنوز مونده تا عقدشون... وارد صیغه همسریابی شدم و به ایینه های دور تا دور نگاهی انداختم با دیدن خودم تو ایینه قیافه ی صیغه و همسریابی اومد جلو چشمم. خو حقشه. من دلم نمیخواست اون موقع ببینع منو. شالم و از سرم برداشتم و انداختم رو کیفم. همونجا میشا و سایت صیغه و همسریابی اومدن تو.. سایت صیغه و همسریابی تو چرا مثل مرغا سرتو انداختی پایین و رفتی؟! خندیدم و گفتم مرغ خودتی. عجله داشتم خب اها عجله داشتی؟
سه تاییمون حاضر شدیم و مرتب رفتیم صیغه همسریابی توران
بله باش. منم خر سه تاییمون حاضر شدیم و مرتب رفتیم صیغه همسریابی توران... اول رفتیم صیغه همسریابی... به بهترین نحو درستش کرده بودن. واقعا قشنگ بود نه خیلی شلوغ بود نه خیلی رنگای عجق وجق داشت... در کل عالی بود... یه نیم ساعت تو صیغه همسریابی بودیم که در باز شد و مامان و زنمو و خاله اومدن تو... با خنده و شوخی باهم سلام کردیم.. مامان پیراهن سبز یشمی بلندی که پوشیده بود واقعا بهش میومد. ..مثل ماه شده بود زنمو هم کت دامن ابی فیزوزه ای پوشیده بود.
خاله هم پیراهن کرم رنگ که خیلی شیک بود و به اندامش میومد... سه تاییشون سر و صورت خوشکل بودن حسابی. ..که کلی با شوخی ازشون تعریف کردیم... ساعت حدودا سه و نیم بود که مامان گفت تا نیم ساعت دیگع شهریار و رویا میان کم کم بیاین صیغه همسریابی شیدایی که مهمونا اومدن.. تا رفتیم صیغه همسریابی توران با دیدن خانومایی که اونجا بودن هنگ کردیم... کی اینقدر پر شد سالن که ما نفهمیدیم!! اولین میز اشنایی که به چشمم خورد میز عمه و صیغه همسریابی دوهمدم بود.. عمه و صیغه همسریابی دوهمدم خیلی قشنگ و شیک نشسته بودن و داشتن حرف میزدن..
صیغه همسریابی دوهمدم سرشو اورد بالا
رفتم جلو و گفتم سلاااام خانوما خوشکل تا صیغه همسریابی دوهمدم سرشو اورد بالا و منو دید جیغی کشید و پرید بغلم وااای شمیم چقدر خوشکل شدی تو لامصب خندیدم و گفتم مرسی عزیزم واقعا نظر لطفته با شیطنت گفت چه لباست قشنگه ناقلا خودمو کج و کوله کردم و گفتم ایییش اصلاقشنگ نیست بعدشم اروم هلش دادم و رفتم طرف عمه.. سلام عمه جون سلام عزیزم. ..سلام قشنگ خانوم با خجالت الکی صیغه همسریابی هلو ورود انداختم پائین و گفتم مرسی...چشاتون قشنگ میبینه عمه دستمو گرفت نشوند پیش خودش داشتم باهاش حرف میزدم که صدایی اومد مامان بابا کارت داره میگه چرا گوشی...!!! ؟ تا سرمو اوردم بالا و صیغه و همسریابی رو دیدم هنگ کردم... چه یهویی اومد...
سایت صیغه و همسریابی تا منو دید جملش و قطع کرد و زل زد بهم... منم همینطور مات قیافش و تیپش شده بودم... بعد از چند ثانیه تازه گرفتم و سرمو انداختم پایین ولی صیغه و همسریابی هنوز تو کف بود.... که با صدای اوهوم اوهوم گفتن صیغه همسریابی دوهمدم اومد بیرون... یه دستشو کرد تو جیبش و رو به عمه گفت چیزه... چی. .. ای بابا... چی گفتم؟ یه چی میخواستم بگم... چی بود ؟ صیغه همسریابی شیدایی قهقهه ای زد و گفت سایت صیغه و همسریابی اگه بری بیرون و یه باد به کلت بخوره خوبه..
پشتشو کرد و رفت صیغه همسریابی توران
شاید یادت بیاد صیغه و همسریابی یه دست تو موهاش کشید و گفت اره... برم بهتره... پشتشو کرد و رفت صیغه همسریابی توران... از خجالت اب شدم. ..ولی ابرومو برد... صیغه همسریابی هلو ورود انداختم پایین و گفتم من برم پیش بقیه. .فعلا عمه و صیغه همسریابی شیدایی دوتاشون لبخندی داشتن که ازش فراری بودم... سریع راه افتادم. داشتم میرفتم تو صیغه همسریابی، که نیما و روزبه رو دیدم نیما تا منو دید گفت اوووو کی بره این همه صیغه و همسریابی ازدواج موقت در تهران رو شماره بدم، دختر جون؟