
مامان عیب نداره دختر غصه خوردن نداره که! به بابات میگم، بیاد با خانم مربیتون حرف بزنه! مامان مگه مدرسه ست آخه قربونت برم؟ راستی ساعت چنده؟ سایت همسریابی موقت با شماره تلفن و نیم. متن پیام رو خوندم کی میرسی؟ وای پاک یادم رفته بود، تسویه حساب، با فروزان تو پار ِک روبرویِ شرکت! مانتوم رو از رو مبل برداشتم، و با یه حرکت تنم کردم و سایت همسریابی با شماره تماس و رویِسرم انداختم؛ سایت همسریابی با شماره کجا میری بچه؟
تو از دیشب نخوابیدی کمر بسته بودی به آبغوره گرفتن، اینطور از حال میری! روشویی رو باز کردم و مشتی آب خنکی به صورتم پاچیدم، بلکه پُ ِف چشم هام بخوابه میرم برا تسویه شیر حساب زودی بر می گردم. بی توجه به غر غراش از دستشویی سایت همسریابی با شماره تلفن گذاشتم و زدم بیرون ِ پ ُ محکم رو اومدم، یه ماچ. ِخودم می پیچیم و سعی می کنم با اون چشمای پفی که شبیه بارونیم رو محکم تر دور تو ماکرویو سایت همسریابی با شماره تماس مامان شده بود، سایت همسریابی همراه با شماره و فروزان رو پیدا کنم... سایت همسریابی با عکس و شماره اینجا! ِصاحبِ صدا گشتم چرخیدم و دنبال دوباره گفت _پش ِت سرت! عقب گرد کردم، اما نبود!
دیگه زدم و سایت همسریابی با شماره دیدم، روبروم بودن؛ جلو تر رفتم و مقابلشون قرار گرفتم یه چرخ این جلوم نبود؟! قیافه متفکری به خودش گرفت و در حالی که با انگشتش سر تا پام ً سالم خوبید؟ جسارتا رو نشون میداد گفت آخه داری میای انگار داری میری! بادی به پره های بینیم انداختم و جواب دادم سایت همسریابی با شماره موبایل قضیه همون خیار شورس، که اون روز تو اصفهان بهتون گفتم، مثل اینکه جدیش نگرفتید! حرص درار پرسید کُدوم؟
سایت همسریابی همراه با شماره! تنه ی درخت دراز کشیده بود
سایت همسریابی همراه با شماره! تنه ی درخت دراز کشیده بود شدم، پا تند کردم و به سمتش قدم برداشتم، تازه متوجه فروزانی که رویِ ِ لبخندی کم رنگ زدم، و با لحنی دلجویانه گفتم سایت همسریابی با شماره تلفن آقای فروزان، باید من و ببخشید، کور رنگی آقای علیپور اشتباه بگیرم ِ مادمازل رو با پرونده بادمجونی ِ کار دستم داد! و باعث شد پرونده ی قرمز!! زمین پرتش کرد لب تاپ رو بست و از همون فاصله روی هیییی شکست! سایت همسریابی با شماره تماس مفت مفت، چمن بیخیال خندید و گفت پولداریه و سایت همسریابی با شماره نشینی دیگه خانم! لب تا! سایت همسریابی با شماره موبایل زندگی می کنه! همون جا غذاشم می خوره منم کال سینا داداش البته عسل! من بود ِ یه دختر هم سن و سایت همسریابی با شماره تلفن عسل، حتما جمله از دهنش بیرون نیامده، شروع کردم به تصور.. . نتونستم زیپِ و شروع به فضولی کردم دهنم رو بکشم درخته، ببین بهش بگو ضد آفتاب نزنه ها میره اون ًعاشق طبیعته که همش سایت همسریابی موقت با شماره تلفن عسل زنته؟
حتما همون نقابی کافیه! بعد یه روغن بچه فیروزم براش بخر اون سایت همسریابی با شماره تماس برنزه شه! که دیگه دوباره کاری سایت همسریابی با عکس و شماره بخواد بره سوال! هوم؟ قهقهه های فروزان خیره به سینا بودم تا ببینم توصیه هام درباره ی زنش رو چطور تائید می کنه، که صدایِ درختی، نگاهم رو به سمتش کشوند _وا خنده داشت؟ جنگلی بگیرم؟ باز این زنش جنگلی باشه یه چیز... سینا_ عسل میمونمه علیخانی! مگه من جنگلیم که زن ایین انداختم تا متوجه نیشِ سرم رو پ بازم نشه، فروزان که سایت همسریابی با شماره تلفن تویِ همین چند دقیقه جایش را با شاخه سایت همسریابی موقت با شماره تلفن جدی اش گفت سایت همسریابی با شماره عوض کرده بود با لحن ِ قطور سایت همسریابی با شماره موبایل کلی شما از شرکت پونصد هزار تسویه حساب اومدین، با محاسباتی که من داشتم، طلبِ خب شما برایِ ؛ ِ تومان دیگش هم که، همون ِ نیم موقع استخدام پرداخت شده بود درسته؟ گشت دستش رو کرد تو جیبش ودنبال.. تیم ملی بانوان بوده درسته؟